سفارش انواع شیرینی ،کیک و دسردر اصفهان
https://www.instagram.com/valentino.cake/
گفتوگو با دکتر امیررضا سپنجی
مولفه های سواد رسانه ای چیست؟
سواد رسانهای در نسبت با رسانههای گوناگون همچون رسانههای مجازی، رادیو ، تلویزیون، مطبوعات و .. چگونه است؟
تعلیم و تربیت و نهاد آموزش ، چه نقشی میتواند در سواد رسانهای داشته باشد؟
ضرورت و اهمیت سواد رسانهای برای کدام گروه بیشتر احساس میشود؟
مواجههی معطوف به هدف با رسانهها از جمله علل ارتقای سطح آگاهی در تمامی اقشار جامعه به عنوان مخاطبان رسانه میباشد که از یک طرف میتواند منجر به ایجاد ارتباط دوسویه و مشارکتی با رسانهها شود و از طرف دیگر میتواند ساختارهای مردمسالارانهی جامعه را در راستای انتقاد و مشارکت فعالانه در حوزهی رسانه در بین شهروندان تقویت کند. بنابراین آنچه در «سواد رسانهای» مطرح است، آموزش مهارتهای ضروری برای برقراری ارتباطی متفکرانه و آگاهانه با رسانهها و در عین حال به وجود آمدن نگاهی دقیق، نقاد و تحلیلی به پیامهای رسانهای در مخاطبان میباشد.
سواد رسانهای در یک تعریف بسیار کلی عبارت است از یک نوع درک متکی بر مهارت که براساس آن میتوان انواع رسانهها و انواع تولیدات آنها را شناخت و از یکدیگر تفکیک و شناسایی کرد. این درک به چه کاری میآید؟ به زبان ساده، سواد رسانهای مثل یک رژیم غذایی است که هوشمندانه مراقب است که چه موادی مناسب هستند و چه موادی مضر؛ چه چیزی را باید مصرف کرد و چه چیزی را نه و یا اینکه میزان مصرف هر ماده بر چه مبنایی باید استوار باشد. سواد رسانهای میتواند به مخاطبان رسانهها این امکان را بدهد که از حالت انفعالی و مصرفی صرف خارج شده و به معادلهی متقابل و فعالانهای وارد شوند که در نهایت به نفع خود آنان باشد. به دیگر سخن، سواد رسانهای کمک میکند تا از سفرهی رسانهها به گونهای هوشمندانه و مفید بهرهمند شد.
دکتر امیررضا سپنجی، مدرس دانشگاه در رشتهی ارتباطات و دارای تألیفهای متعددی در این زمینه هستند که از جملهی آنها میتوان به کتاب «سیاستهای فناوری اطلاعات و ارتباطات در ۸ کشور فرا صنعتی» و ترجمهی کتابهایی همچون (The Media Student’s Book) و (Critical Readings: Media & Audiences) اشاره نمود. در ذیل مصاحبه با ایشان را میخوانیم.
اصطلاح «سواد رسانهای» تبیین کنندهی چه مفهومی است؟
برای سواد رسانهای دو واژهی (Media Education) و (Media Literacy) داریم که به سواد رسانهای ترجمه شده است. البته محققان مختلف دیدگاههای متفاوتی نسبت به این واژه دارند. بعضی Media Education را تعلیم و تربیت با استفاده از رسانه میدانند که به همان آموزش، وسائل کمک آموزشی و نظایر آنها بر میگردد. ولی وقتی با رسانهها و محتوای آنها مواجه میشویم، چگونگی برخورد با آنها، بپذیریم، نپذیریم، رد کنیم یا نسبت به آن انتقاد داشته باشیم بیشتر زیر مجموعهی Media Literacy میآید.
اگر بخواهیم مرزی برای آنها تعیین کنیم، سواد رسانهای همان Media Literacy است و استفاده از رسانهها در حوزهی تعلیم و تربیت چه در سطح دبستان، چه در سطح دبیرستان و چه در سطح دانشگاهی Media Education میشود. اما اینکه تبیین کننده چه مفهومی است؟ دانش ارتباطات یک میان رشته است. بخشهایی از جامعهشناسی، رفتارشناسی و حتی دانش الکترونیک در آن تأثیرگذار هستند. تمامی این بخشها میآیند و زیر مجموعهی ارتباطات قرار میگیرند. اگر بگوییم دانش ارتباطات Communication یا Media studies متولی مفهوم سواد رسانهای است، پس سواد رسانهای هم از همهی این علوم بهره میبرد و تمام مفاهیمی که بر شمردیم تبیین کنندهی مفهوم سواد رسانهای میشوند.
کسی که میخواهد در این حوزه مسلط باشد باید در دورههای آموزشی، تک تک آنها را فرا گیرد. البته بستگی دارد. اگر بخواهیم بر اساس رسانههای مکتوب باشد باید جامعهشناسی مطبوعات، آموزش داده شود؛ راجع به رسانههای الکترونیک چون رادیو و تلویزیون، باید جامعهشناسی رادیو و جامعهشناسی تلویزیون، بحث کازنو را مطرح کرد. اگر به سراغ رسانههای مدرن بخواهیم برویم یعنی new mediها یا ICTها، خوب باید جامعهشناسی اینترنت، جامعهشناسی مالتی مدیا، Web1، Web2، Web3 و … گفته شود. این مفاهیم به نوعی تبیین کنندهی اصطلاح سواد رسانهای هستند.
آیا سواد رسانهای به عنوان یک رشته در کشوری تدریس میشود؟
چیزی که بنده در مطالعات خود به آن دست یافتهام این است که از سال ۱۹۲۹م. راجع به آن در دنیا، تحقیق و پژوهش انجام میپذیرد. ولی اینکه یک رشتهی دانشگاهی باشد، خیر. انگلستان، کانادا و آمریکا اولین کشورهایی هستند که در حوزهی سواد رسانهای فعالیت میکنند. در حالی که در این سالها، آی.سی.تی، اینترنت و وب نبوده است و پدیدههای مدرن هستند. تنها رادیو است که رواج دارد و آنها میآیند بچهها را تربیت میکنند که چه طور از محتوای رادیویی استفادهی درست کنند. این مباحث هم از دبستان آموزش داده میشود. حتی باید از یک نوزاد، کمکم آموزش سواد رسانهای را شروع کرد تا انسانی که زندگیاش رو به پایان است. چون بالاخره همهی آنها با رسانه به نوعی درگیر هستند و با آن سروکار دارند.
با توجه به تغییر اساسی مفهوم «مخاطب» در حوزهی رسانههای تعاملی آیا باز هم برای کاهش اثرات نقش انفعالی مخاطبان در رسانههای تودهای میتوان از سواد رسانهای برای افزایش توانمندی مخاطب در دریافت پیام رسانهای در حیطهی رسانههای جدید بهره برد؟
بله؛ همین طور است.
به نظر شما چرا این اتفاق رخ داده است؛ در حالی که جامعهی ما هنوز یک جامعهی روزنامه خوان به معنای واقعی کلمه نیست ولی نسبت به رسانههای دیجیتال اقبال زیادی نشان میدهد؟
نکته این است که فضای مطبوعاتی ما خیلی پویا نیست. در مورد مخاطب هم این فضا بیتأثیر نخواهد بود و فضای حاکم، او را به یک مخاطب منفعل تبدیل کرده است. چرا اقبال به رسانههای مدرن و فرا مدرن مثل اینترنت، وب و امثال آن بالا رفته است؟ به دلیل اینکه مخاطب احساس آزادی بیشتری میکند. مطبوعات ما پویا نیستند. پس مخاطب هم متقابلاً پویا نخواهد بود. ولی برای اینترنت این اتفاق نمیافتد. حتی اگر در این فضاها محدودیت هم ایجاد شود و صفحات بسته شوند برای مخاطب کاری ندارد که در عرض ۳۰ ثانیه یا نهایت یک ربع، آن را بشکند.
پس این نشانگر آزادی مخاطب در مقابل محتوای اینترنت است. به همین خاطر جذابیت اینترنت و وب در جامعه ما بسیار بالاست. گفته میشود اطلاعات بیش از حد، بدتر از سانسور است. ولی در سواد رسانهای این جمله بیمعناست. اگر فرد سواد رسانهای داشته باشد میداند باید دنبال کدام اطلاعات بگردد. این سواد رسانهای است که به کمک فرد میآید و او را در انتخاب اطلاعات مورد نیاز، یاری میدهد.
در مجموع سواد رسانهای به کمک توانمندی مخاطبان میآید و آنها را در این فضای ارتباطی مجهز میسازد و آنها را از مخاطبان منفعل، به مخاطبان هوشمند تبدیل میکند. به طور حتم کسی که از سواد رسانهای بهرهمند است مخاطب بسیار فعالتری است که سوق پیدا میکند به سمت مخاطب هوشمند. چون تفکر انتقادی را آموخته است. وقتی که میتواند به صورت انتقادی و منتقدانه محتوای مطبوعات را نقد کند، تحلیل کند دیگر مخاطب منفعلی نیست و این از کانال سواد رسانهای اتفاق میافتد. هنگامی که توانمندی مخاطب بالا برود میتواند یک شهروند توانمند شود. مخاطب توانمند میتواند فعالیتهایی انجام دهد که در عمل به صورت انتقاد به جامعهی خود کمک کند، چه در فضای رسانهای و چه در فضای واقعی.
آیا منظور این است که حتی این مخاطب رسانههای جدید میتواند نقش مؤثری داشته باشد و مخاطب را از حالت انفعالی در برابر رسانههای قدیمیتر خارج کند؟
اصلاً در آورده است. شما دیگر User دارید و Audiance ندارید. User کسی است که میتواند به طور آنلاین بازخورد بدهد. تا چند دههی قبل، رسانهها از نظر کمّی بسیار محدود بودند و به یکی دو کانال تلویزیونی و رادیویی محدود میشدند. اما در دنیای امروز ما با میلیونها سایت سروکار داریم که در برابر این میلیونها سایت مخاطب حق انتخاب فراوانی خواهد داشت و نیز به خاطر فضای حاکم بر این سایتها، بازخوردها خیلی سریعتر به دست خواهد آمد.
چقدر از رسانه باید استفاده کرد؟ چگونه از آن باید بهره برد؟ از محتوای آن چگونه باید لذت برد، همه از مؤلفههای سواد رسانهای است. بیشترین نیاز، برای خانوادهها احساس میشود. چون به نوعی اختیار و کنترل کودک را در دست دارند.
به عنوان نمونه در برابر روزنامههای الکترونیکی هم مخاطب، فعالتر خواهد بود؟
بله؛ هر محتوایی که در وب میآید؛ تصویر باشد یا متن، همین طور خواهد بود. یعنی مخاطب آن فعالتر و پویاتر است. البته این را هم اضافه کنم سواد رسانهای فقط سویهی مخاطب را نمیبیند. سویهی ارتباطگر را هم در نظر میگیرد. خیلی وقتها آقای معتمدنژاد به این اشاره میکنند که خود ارتباطگر هم باید ظرفیت استفاده از آزادی و فضای آزاد را داشته باشد. ضرر استفادهی نابهجا از آنها به خود رسانهها هم میرسد. به قول وی، آزادی نسبی و حتی محدود بهتر از این است که آزادی مطلق و بسیار کوتاه از نظر زمانی باشد. وقتی از نظر زمانی، زمان بیشتری در اختیار رسانه باشد، تمرین دموکراسی، آزادی مطبوعات بیشتر انجام خواهد شد و حرفهایتر پیش خواهد رفت.
ضرورت و اهمیت سواد رسانهای برای کدام گروه بیشتر احساس میشود؛ مدیران و مسئولان تصمیمگیر، مدرسین و اساتید، خانوادهها، خود مخاطبان این رسانهها؟
چون مردمنگارانه به آن نگاه میکنم، معتقدم از خانواده باید شروع شود. زیرا محصولات خروجی خانواده، اساتید و سیاستگذاران خواهند بود. البته این را هم در یک بازهی زمانی ۱۰ الی ۱۵سال میتوان انتظار داشت. اما اگر بخواهیم بگوییم چه کسانی نیاز دارند؟ جواب آن، همه خواهد بود. همه نیاز دارند. از یک نوزاد که اشتباهاً جلوی تلویزیون قرار میگیرد تا تام و جری ببیند و سرگرم شود تا آدم ۷۰ سالهای که برای گذران وقت، تلویزیون نگاه میکند.
چقدر از رسانه باید استفاده کرد؟ چگونه از آن باید بهره برد؟ از محتوای آن چگونه باید لذت برد، همه از مؤلفههای سواد رسانهای است. اما گفتم بیشترین نیاز، برای خانوادهها احساس میشود. چون به نوعی اختیار و کنترل کودک را هم در دست دارند. بعد از آن مدرسه است. برای آموزش سواد رسانهای باید یک پایگاه سواد رسانهای داشته باشیم. معلمان مدارس، مدیران از دبستان تا دانشگاه باید آن را بیاموزند. تمامی نهادهای جامعه باید درگیرش باشند؛ اول خانواده و بعد آموزش و پرورش.
پس میتوان گفت این یک فراگرد زنجیرهوار است؟
بله؛ تمامی نهادهای صنفی و آموزشی جامعه باید در این امر دخیل باشند. حتی یک وقت ممکن است مساجد باشند.
وضعیت سواد رسانهای، در مورد رسانههای دیجیتال در ایران چگونه است؟
معتقدم مخاطب ما، مخاطب فعال و هوشمندی شده است. به دلیل اینکه کسانی که از اینترنت استفاده میکنند، با محتواهای متفاوتی درگیر هستند و تحلیل بنده از مشاهدهی میدانی این است که وضعیت ما در رسانههای دیجیتال بهتر است نسبت به مطبوعات، رادیو و تلویزیون. در عرصهی رسانههای دیجیتال، این نیاز شاید (سواد رسانهای) کمتر احساس شود.
بیشتر مخاطبان این رسانههای مدرن، افراد فرهیختهتر جامعه هستند که مثلاً دبیرستان را تمام کردهاند و وارد دانشگاه شدهاند و تحصیلات عالیه دارند. به همین دلیل معتقدم وضعیت سواد رسانهای برای رسانههای دیجیتال، بدون پژوهش و به صورت مشاهدهی میدانی، بهتر از سایر رسانههاست. اما باید پژوهش شود تا صد در صد نظر داد.
درحال حاضر به نظر میرسد که دیدگاهها نسبت به بازیهای رایانهای بیشتر منفی است تا مثبت.
بله؛ باید آنها را از همدیگر تفکیک کرد. بنده به صورت عام گفتم. اگر بخواهیم تفکیک کنیم و بازیهای رایانهای را در رسانههای دیجیتال بگنجانیم چون بیشتر مخاطبان این بازیها، بچههای کم سن و سال هستند، جواب فرق میکند. در وب و اینترنت چرا، سواد رسانهای وضعیت خطرناکی ندارد. ولی اگر بخواهیم بازیهای رایانهای را جزو رسانههای دیجیتال بیاوریم آن جا خیلی نمیشود روی سواد رسانهای مانور داد. معمولاً بچهها شبانه روز، پای بازیهای رایانهای، ذهن و جسم خود را دچار فرسایش میکنند.
منظور این است که تأثیرپذیری مخاطب در بازیهای رایانهای یک طرفه است ولی در وب خود مخاطب نیز تأثیرپذیر است؟
در اینترنت و وب مخاطب شما فعال و هوشمند است.
اما در بازیهای رایانهای مخاطب، فعال نیست؟
بستگی به سن مخاطب هم دارد. وقتی که سن، پایین باشد تأثیرپذیری بیشتر خواهد بود. همین طوری که در رادیو، تلویزیون و کتاب هم همین اتفاق میافتد. در این جا لازم است روی سواد رسانهای کار شود و چون خانوادهها با بچهها بیشتر ارتباط دارند، همان طور که در گذشته گفتم آموزش را باید از والدین شروع کرد. ما باید در آموزش سواد رسانهای، رسانههای دیجیتال را از هم تفکیک کنیم.
بازیهای رایانهای، مالتی مدیاها، لوحهای فشردهی صوتی و تصویری را از رسانههای آنلاین یا سایبری چون اینترنت، وب، وبلاگها و شبکههای اجتماعی که بیشتر جزو فضای سایبری است، برای بررسی از هم تفکیک قائل شد. ولی اگر به صورت عام بخواهیم بگوییم، دیجیتال و سایبر یک ماهیت دارند. چون با استفاده از رایانهی شخصی، لپ تاپ و تلفن همراه اتفاق میافتد.
خوب در برابر وب یا فضای سایبری اصطلاح جنگ نرم به کار میرود. ولی برای بازیهای رایانهای یا لوحهای فشردهی صوتی و تصویری و دیگر کالاهای فرهنگی هجمهی فرهنگی بیشتر کاربرد دارد.
جنگ نرم برای تمامی اینها به کار میرود. Soft War از شایعه هم میتواند شروع شود. از نظر اصطلاحی جنگ نرم زیر مجموعهی تهاجم فرهنگی محسوب میشود.
کدام یک رشتههای علمی به مفهوم سواد رسانهای مرتبط هستند و بستر مناسبی را به لحاظ نظری برای سیاستگذاری مناسب در این حیطه فراهم میآورند؟
از همه نزدیکتر، ارتباطات (Communication) و مطالعات رسانهای (Media Studies) است. ولی با توجه به ماهیت میان رشتهای این رشتهی خاص، رشتههای جانبی چون روانشناسی اجتماعی، روانپزشکی، جامعهشناسی، روانشناسی عصب شناختی هم میتواند با حوزهی سواد رسانهای مرتبط شود.
روانپزشکی منظور از نظر اتفاقات روحی روانی که برای مخاطب ممکن است رخ دهد؟
بله؛ چون روانشناسی عصبشناختی زیر مجموعهی روانپزشکی است و مطالعات تجربی در این رابطه بسیار انجام شده است. برای پیشگیری باید از مطالعات و تجربیات آنها سود جست.
پس برای سیاستگذاری، بیشتر باید از ارتباطات و مطالعات رسانهای استفاده کرد؟
اولویت اصلی این است. ممکن است در جاهایی هم از فلسفه نیز کمک گرفت.
به نظر شما آگاهی فعلی مدیران فرهنگی ما در این حوزه تا چه حد به روز است که بتوانند به طور مطلوب و شایسته در حوزهی سواد رسانهای در رسانههای جدید تصمیمسازی نمایند؟
مهم علم به روز مدیران فرهنگی نیست، شجاعت است. اینکه تصمیم درست اتخاذ شود. خیلی وقتها ممکن است فرد از دانشگاه (MIT) هم فارغالتحصیل شده باشد اما جسارت لازم را در حوزهی عمل نداشته باشد. در این جا این دانش مشکلی را حل نمیکند. بلکه ممکن است مشکل را صد چندان کند. در کاری که برای رسالهی دکترای خودم انجام دادم به آن اشاره کردهام. خیلی جاها به خاطر پست و جایگاه، فرد باید استقلال و هویت خود را زیر سؤال ببرد و ضرر آن هم به مردم و هم به رسانه میرسد.
به نظر شما مدیران فرهنگی سواد کار را دارند ولی شجاعت و جسارت انجام کار را ندارند؟
بنده بیشتر این را میبینم. تحقیقی که برای رسالهام انجام دادم این را میگوید که ما رسانه را سکوی پرتاب پستها و مناسک سیاسی میبینیم. خب وقتی این اتفاق میافتد خیلی نباید توقع داشت که فرد سواد کار را داشته باشد. اما معتقدم دانش مورد نیاز در این حوزه خیلی مسئله ساز نیست. با ۶ ماه تا یک سال فعالیت رسانهای به دست میآید. باید در این حوزه کار میشد ولی نشد، عیبی ندارد با ۶ ماه، یک سال این مشکل حل خواهد شد. اما شجاعت اینکه تصمیم درست بگیریم هماکنون مهمتر به نظر میآید. برای یک مدیر، هم تخصص لازم است و هم تدبیر و شجاعت. بنده نقش تدبیر و شجاعت را خیلی ویژهتر میبینم.
نقش نهادهای سیاستگذاری همچون «شورای عالی فضای مجازی» در ارتقای سواد رسانهای شهروندان، تا چه حد است؟
این یک همکاری بین نهادی و بین سازمانی است. تصمیم یک شورا، خیلی به بهتر شدن وضعیت کمک نمیکند. در کنار آن ما شورای عالی انقلاب فرهنگی را داریم. ولی میبینید که دانشجویان فارغالتحصیل روز به روز بیسوادتر تربیت میشوند. این که یک شورا تأسیس کنیم بعد فکر کنیم اتفاقهای خوب میافتد؛ خیر. نمیشود. باید در این جا آموزش و پرورش، آموزش عالی همه درگیر کار شوند.
پس باید همکاری و به نوعی کار گروهی باشد؟
همکاری و همفکری باشد و اینکه با یک همافزایی بتوانیم سیاستگذاری و اجرا کنیم. کنترلهای جبری بدون بالا بردن سواد رسانهای، مسئله را حل نمیکند.
به نظر شما باید نهادهای مرتبط با هم، کار را جلو ببرند یا اینکه هر نهادی خود جداگانه سیاستگذاری داشته باشد و تصمیم بگیرد و آن را به مرحلهی اجرا برساند؟
بنده معتقدم باید خانوادهها را درگیر کرد، آموزش و پرورش را درگیر کرد، دانشگاهها را وارد کرد، کافینتها، وزارت فناوری اطلاعات و ارتباطات درگیر شوند. همهی اینها باید در کنار هم قرار بگیرند و بعد بیاییم سیاستگذاری کنیم و آن را به مرحلهی اجرا در آوریم. اگر هرکس ساز خود را بزند، میشود وضعیت حال حاضر ما، یک ارکستر ناهمگون.
نحوهی مواجههی ما با رسانههای جدید همچون اینترنت و بازیهای رایانهای را چگونه ارزیابی میکنید؟
منفعلانه.
در حوزهی اینترنت هم همین طور است؟
در اینترنت هم بله، همین طور است. به این دلیل که ما آینده نگری نداریم. به قول آقای زارعی، کسی که در این حوزهها کار کرده است؛ هر جا که میبینیم دچار ضعف هستیم برنامهریزی میکنیم و خود را به سطح معقولی در جهان میرسانیم ولی بعد از آن تازه متوجه میشویم که یک عرصهی جدید و تازه در دنیا ایجاد شده است که ما از آن هیچ سوادی نداریم. یک دوره دیدیم، دنیا روی انیمیشن در حال کار است. آمدیم سروش رسانه را تأسیس کردیم و بخشهای خصوصی آمدند و انیمیشنهای خوبی هم ساختند. بعد دیدیم نه دنیا دیگر به انیمیشن توجهی ندارد، رفته به سراغ بازیهای رایانهای. شروع به کار در این حوزه میکنیم، میبینیم کنسولها آمدند.
ما بازی رایانهای تولید کردیم اما برای Xbox، PS2، PSP یا حتی PS1 چه چیزی داریم؟ اینها نکات مهمی است. اینجا دیگر نقش علم و دانشمندان و اندیشمندان ماست که برجسته میشود.
رسانههای عمومیتر همچون صداوسیما، تا چه حد میتوانند در مواجهه با رسانههای جدید به جامعه کمک کنند؟
اگر مخاطب داشته باشند، بله. ولی در ماه مبارک رمضان، این سریالهاست که مخاطب را پای تلویزیون مینشاند. خیلی نمیپذیرم که رادیو و تلویزیون ما مخاطب داشته باشد. بله، میتواند کمک کند ولی مسئله این است که ما دچار بحران مخاطب هستیم. صداوسیمای ما فقط مخاطب گذری دارد؛ مردم در ماشین به رادیو گوش میکنند و تلویزیون هم به خاطر جامع الاطراف بودنش، مخاطب خود را از دست داده است.
البته فکر میکنم شبکهی نمایش و شبکهی سه به خاطر فیلم و فوتبال، نسبت به دیگر شبکهها مخاطب بیشتری داشته باشد.
بله؛ ولی به هر حال ما به مخاطب دائم نیاز داریم. این ارتباط به دلیل اینکه فوتبال یک ساعت و نیم است زود به پایان میرسد. اگر بر این بحران مخاطب فائق بیاییم و موفق شویم مخاطبان خود را جذب کنیم و نگه داریم، میتوانیم با ایدههای مختلف، از طریق صداوسیما کمک کنیم. به عنوان مثال این تبلیغات کوتاه بنیاد میتواند خیلی مؤثرتر نسبت به یک ساعت سخنرانی پیرامون همان موضوع باشد.
وضعیت سواد رسانهای ایران را در مقایسه با کشورهای منطقه چگونه ارزیابی میکنید؟
باید پژوهش و کار تطبیقی انجام داد. بنده چنین پژوهشی انجام ندادهام. ولی در مجموع خیلی اسف انگیز نیست. بحران مخاطبی که رادیو و تلویزیون ما با آن مواجه است به خاطر نبود سواد رسانهای است. اگر ما با او صادق نباشیم، مخاطب متوجه میشود. ولی در کل، وضعیت خیلی بد نیست. باید تحلیل کرد.
هر چقدر دسترسی به رسانههای آزاد بیشتر باشد، تنوع و تکثر رسانهای در یک جامعه بالاتر باشد، به مرور سواد رسانهای مخاطب ارتقا مییابد. به عنوان مثال این موضوع در افغانستان در حال رخ دادن است. ما ملتی هوشمند هستیم و واکنشها را هم میتوانیم پیشبینی کنیم و هم تغییر دهیم. ولی به هر حال علاوه بر رسانههای دولتی ما باید رسانههای خصوصی خود را فعال کنیم تا در این سیاستگذاری به کمک ما بیایند. بحران مخاطب در صداوسیمای ما عارضهی همین دولتی بودن است.
پیشنهادهای مشخص شما برای ارتقای سواد رسانهای در حوزهی رسانههای جدید در ایران چیست؟
پیشنهاد بنده، همکاری بین بخشی است. یعنی آموزش و پرورش، نهادهای صنفی و مدنی، مساجد، ارشاد، صداوسیما همه باید درگیر شوند تا با یک سیاستگذاری واحد جلو برویم. اگر در سمت و سوها، یک نظر داشته باشیم به هدف نزدیکتر خواهیم شد. اهداف باید یکی باشد. والدین را آگاهتر کنیم. پدر و مادرها برای بچهها بیشتر وقت بگذارند. اینکه بچه فقط با بازیهای رایانهای سرگرم شود، معقول نیست. آن بچه را دچار مشکل میسازد که پس فردا متعاقب آن، خانواده و جامعه دچار بحران میشود.
فکر میکنم والدین ما هم کم حوصله شدند و ترجیح میدهند کودک با رسانهها سرگرم باشد تا مدام از آنها سؤال کند.
همکاری بین نهادی برای همین است. در این جا محیط زیست هم درگیر میشود که مثلاً کم حوصلگی مربوط به آلودگی هوا و دودزا بودن ماشینهاست و در این جا مشاهده میکنیم که خود به خود نیروی انتظامی هم درگیر میشود. یک فرآیند سیستماتیک است. (Subsystem)ها وقتی دچار مشکل میشوند، سیستم را به کل دچار مشکل میسازند.
ما به یک چشمانداز(Vision) و بیان مأموریت (MissionStatement) نیاز داریم تا به اهداف مورد نظر برسیم. هر کاری بدون پژوهش ناصواب است. پژوهش باید نمود و از دل پژوهش راهحل و استراتژیها را استخراج نمود. بدون پژوهش هیچ کاری به ثمر نخواهد نشست.
http://pejvakmag.ir
سفارش انواع شیرینی ،کیک و دسردر اصفهان
https://www.instagram.com/valentino.cake/
هیچچیز بدتر از این نیست که نتوان به نزدیکترین فرد در زندگی یعنی همسر، اطمینان کرد. مسلما زندگی کردن با یک همسر دروغگو اصلا خوشایند نیست. ممکن است شما بارهای اول که دروغ میگوید چندان عکسالعمل خاصی نشان ندهید اما بعد از مدتی، کمکم نسبت به او بیاعتماد میشوید یا گاهی با او به تندی و با عصبانیت برخورد کنید. بسیاری از زنان نمیتوانند متوجه شوند چرا همسرشان به آنها دروغ میگوید درحالیکه آنها با او با صداقت و درستی تمام رفتار میکنند و تمام زندگیشان را وقف او کردهاند. آنها انتظار دارند که همسرشان فرد قابل اعتماد زندگیشان باشد. چند راه مختلف برای برخورد و رفتار کردن با همسری که راست نمیگوید وجود دارد . اگر میخواهید او را اصلاح کنید قبل از اینکه زندگیتان را تلخ کنید این چند مورد را درنظر بگیرید.
خانمهای زیادی هستند که وقتی همسرشان مدام به آنها دروغ میگوید احساس میکنند که دیگر در ذهنشان احترامی برای او قائل نیستند، اگر شما هم جزو همین افراد هستید میتوانید قبل از اینکه تمام احترام خود را نسبت به او از دست بدهید با خود فکر کنید، «به راستی چرا بعضی افراد دروغ میگویند» تا بتوانید با واقعبینی بیشتری او را درک کنید. دروغ گفتن معمولا از سنین کم در کودکی آغاز میشود، حتی یک کودک 2 ساله نیز میتواند به راحتی دروغ بگوید اما زمانی که کودک به اهمیت حرفها و لغات پی میبرد و میفهمد که بعضی از حرفها میتوانند چه تاثیر خارقالعادهای داشته باشند بهطور آگاهانه شروع به دروغ گفتن میکنند. دروغ گفتن همیشه به این معنا نیست که فرد میخواهد به کس دیگری آسیب برساند اما ممکن است گاهی این نتیجه نامطلوب پیش بیاید. بعضی از افراد دروغ میگویند چون میخواهند خودشان را ثابت کنند درواقع دروغ گفتن برای آنها نوعی رفتار دفاعی است، کودک طی مراحل رشد، متوجه میشود که دروغ میتواند او را از بسیاری از عصبانیتهاو تنبیههای پدرو مادریا اطرافیان حفظ کند. به عبارتی دروغ راهی است که میتواند نظر مثبت اطرافیان را بهدست بیاورد وعمل ناشایست و بد خود را پنهان کند.
همچنین اگر بخواهیم مثبت نگاه کنیم؛ با دروغ میتوان دوستان را حفظ کرد یا حتی عزیزی را با هدیه غیرقابل پیشبینی غافلگیر کرد. همانطور که گفتیم دروغ گفتن از سنین خیلی کم شروع میشود و در همه ما وجود دارد، اینکه همه آدمبزرگها به نوعی دروغ میگویند چندان عجیب نیست و مهم است که این نکته را درنظر داشته باشیم بیشتر افراد وقتی دروغ میگویند به هیچ وجه دوست ندارند به فرد دیگری آسیبی برسانند. مثلا؛ ممکن است خیلی از ما درباره لباس دوستمان به دروغ بگوییم که زیباست درحالیکه عقیده داریم آن لباس واقعا زشت است. همچنین خیلی ازما در مصاحبههای شغلی نیز برای بالا بردن شانس استخداممان دروغ میگوییم. ما به فرزندانمان هم دروغ میگوییم به آنها قول میدهیم که اگر شامشان را بخورند یک بستنی جایزه میگیرند اما سپس کاری میکنید که کودکمان بستنی را فراموش کند چون برای به مغازه رفتن خیلی خسته هستیم.
در همین حالتهاست که دروغ گفتن برای مردان تبدیل میشود به راهی برای حفظ شخصیت، ایجاد آرامش و دوستی در خانواده. مرد میتواند اینگونه با خود فکر کند که من ترجیح میدهم، درباره کارهایم دروغ بگویم تا آنکه بخواهم کاری را که دوست دارم کنار بگذارم در همین حالتهاست که زن میتواند شوهرش را تبدیل به فردی دروغگو کند.
بنابراین بهترین راهحل برای اینکه شوهرتان دیگر دروغ نگوید این است که شرایطی را در خانه فراهم کنید که دیگر او مجبور به دروغ گفتن نشود. اگر زن و شوهر بتوانند کمی یکدیگر را آزاد بگذارند و هر کدام به دیگری اجازه دهد که آنطور زندگی کند که دوست دارد، به مرور تبدیل به 2 دوست میشوند و دیگر لزومی ندارد به هم دروغ بگویند. بهطور کلی باید گفت، هر فردی احتیاج دارد تا فضایی برای نفس کشیدن داشتهباشد و وقتی این فضا فراهم شود، دروغ گفتن متوقف میشود.
وقتی زنی به شوهرش اعتماد کامل دارد و مطمئن است که شوهر به او دروغ نمیگوید، مسلما رفتار دیگری خواهد داشت و در مقابل مردی هم که احساس کند همسرش به او اطمینان و اعتماد دارد از هر کاری که آرامش زندگی را به هم بزند، پرهیز میکند.
اگر میخواهید رفتارتان را تغییر دهید باید بدانید، تغییر رفتار زمانبر و سخت است و تاثیربخشی این تغییر رفتارها نیز مدتی طول میکشد، شما نمیتوانید در یک شب شوهر دروغگویتان را تغییر دهید.
دروغ گفتن میتواند حسی شبیه خیانت ایجاد کند. اگر متوجه دروغگویی همسرتان شدید، باید واکنش خودتان را هم بررسی کنید، چون رفتار شما هم میتواند احتمال اینکه همسرتان باز هم دروغ بگوید را کم یا زیاد کند.
اگر دلیل دروغگویی همسرتان، خجالت و اجتناب از دردسر باشد یک چیز است و اینکه دلیل دروغگویی او پیشگیری از درد و ناراحتی شما باشد یک چیز دیگری است. دانستن انگیزهی دروغگویی همسرتان، برای اینکه بدانید چه واکنشی نشان دهید اهمیت دارد و اینکه آیا باید او را ببخشید و چطور.
چرا افراد دروغ میگویند؟
ظاهرا دروغگویی در برنامه ریزی سیستم ما وجود دارد و از همان سنین اولیه شروع میشود، حتی یک کودک دو ساله هم وقتی یاد میگیرد که کلمات چه قدرت شگفت انگیزی دارند ممکن است دروغ بگوید!
شاید هدف از یک دروغ، آزار فرد دیگری نباشد اما اغلب این نتیجه را به بار میآورد. برخی از افراد به عنوان نوعی دفاع از خود، دروغ میگویند. بعضیها هم برای نجات خودشان از مجازات و اختلاف و درگیری و یا برای پذیرفته شدن در یک گروه یا رسیدن به چیزی که میخواهند دروغ میگویند.
با همسر دروغگو چه کنیم؟
بیشتر ما دروغ میگوییم. مثلا با اینکه میبینیم کفشهای جدید دوستمان اصلا قشنگ نیست میگوییم، بسیار عالیست. ما در مصاحبههای شغلی برای افزایش احتمال استخدام شدنمان دروغ میگوییم. ما به فرزندانمان دروغ میگوییم مثلا قول میدهیم اگر کارهایش را درست انجام بدهد برایش بستنی میخریم اما ممکن است بعدا سعی کنیم کاری کنیم تا آنها فراموش کنند!
دروغ گفتن یاد گرفتنی است
چگونگی شرایط و موقعیت در سالهای کودکی میتواند روی رفتار ما در کل زندگی تاثیر بگذارد. ما تمایل داریم تا حدی همانند دیگران رفتار کنیم و وقتی در خانوادهای دروغ پذیرفته شدهباشد و حتی در بعضی موارد، پنهان کردن واقعیت با تشویق همراه شود، کودکان آن خانواده یاد میگیرند که دروغ خیلی هم کار بدی نیست یا حتی میتواند عملی پذیرفته شده باشد.
حتی ممکن است بعضیها در طول زندگی این تجربه را بهدست بیاورند که دروغ راهی برای بقا و صیانت از نفس است. مثلا گاهی بعضی از افراد برای پیدا کردن شغل یا حفظ آن مجبور میشوند حقیقت را بهگونهای مبهم یا آمیخته با دروغ بیان کنند و تا جایی که میتوانند با لغات بازی کنند. بسیار از افراد مجبورند برای بالا بردن حقوقشان پنهانکاری کنند و تا حد زیادی از لغات نادرست یا مبهم استفاده کنند. اگر بخواهیم واقعبین باشیم دنیای ما خیلی هم زیبا نیست و دروغ در واقع تبدیل شده است به جزئی از کار و زندگی و گذشته ما.
هرچند این رفتار در نظر اکثر افراد اصلا خوشایند و قبولشده نیست اما در زندگی تعدادی از زن و شوهرها وجود دارد. اگر چه ناپسنداست اما هستند همسرانی که نه تنها در موضوعات مهم به هم دروغ میگویند، حتی در موضوعات کوچک و بیاهمیت نیز حقیقت را نمیگویند مثلا درباره مکانی که هستند یا عقیدهای که دارند دروغ میگویند. همه ما در زندگی خود حد و حدودهایی داریم و خودمان هستیم که بسیاری از مسائل زندگیمان را تعیین میکنیم.
شاید 2 طرف مقصر هستند
وابسته به ماست که مشخص کنیم در زندگیمان دروغ گفتن تا چه حد مجاز است و تا کجا نیست. مثلا یکی از حالتها و اتفاقهایی که شاید در زندگی خیلی از زن و شوهرها پیش بیاید این است که مثلا شوهر میگوید تا یک ساعت دیگر خانه است ولی این یک ساعت کجا و خانه رسیدن او کجا! در این مواقع اگرچه همسر شما خودش متوجه میشود که زمان خانه آمدن خود را خیلی درست نگفته اما از طرف دیگر او دوست دارد در همان زمانی که به شما گفتهاست به خانه برسد اما تلاش او برای عمل کردن به حرفش چندان کافی نیست و در نتیجه حرف و عمل او 2 تا میشود. در این حالت شما میتوانید به این موضوع از 2 زاویه نگاه کنید و از یک نظر میتوانید فکر کنید که همسر شما توانایی چندانی در برنامهریزی ندارد و نمیتواند کارهای خود را به درستی تنظیم کند و از نظر دیگر میتوانید این طور به موضوع نگاه کنید که همسرتان فردی دروغگو است که بیش از حد سرش به کار گرم است. شما کدام را بیشتر میپسندید ؟ بهنظرتان کدام برخورد مناسبتر است؟ این امر بسیار مهم است که بدانید در بهوجود آمدن رفتاری چون دروغ در یک زندگی زناشویی ممکن است 2 طرف مقصر باشند.
بعضیدروغ ها را میشود زیر سبیلی رد کرد
اگر همسر شما تا به حال بیش از چندبار به شما گفته باشد برای ورزش به باشگاه میرود ولی در واقع به جای رفتن به باشگاه به خانه یکی از دوستانش برود، این امر ممکن است شما را کمی ناراحت کند اما احتمالا مشکل خیلی بزرگی در زندگی ایجاد نمیکند. زن و شوهرها باید قبول کنند گاهی دروغ گفتن یک نفر و انعطاف پذیری طرف دیگر درباره آن دروغ میتواند تنش کمتری در زندگی آنها ایجاد کند و در نتیجه خانه آنها آرامش بیشتری داشته باشد. البته گاهی نیز این دروغها میتواند آنقدر بزرگ باشد که یکی از طرفین طاقت تحمل آنها را از دست بدهد. در بعضی موارد دروغ گفتن میتواند تبدیل به یک مشکل کاملا پیچیده شود و طرفین را کاملا درگیرخود کند، بعضی از افراد وقتی دروغ میشنوند احساس میکنند دیگر نمیتوانند با آن دروغ کنار بیایند و اعتماد آنها کاملا از بین میرود. اگر شما نیز جزو چنین افرادی هستید باید بهدنبال یک راهحل برای دروغگویی باشید. اینگونه راهحلها به شما یاد میدهند که بهترین رفتار و ابراز احساسات در این موارد باید چگونه باشد.
پیشبینی کنید، بعد شروع کنید
قبل از این که بخواهید درباره دروغگویی همسرتان با او حرف بزنید بسیار مهم است که حسابی فکر کنید و پاسخهای او را پیشبینی کنید. اگر به جوابهای احتمالی او فکر نکنید بهطور حتم نمیتوانید به درستی با او صحبت کنید و گفتوگوی ثمربخشی نخواهید داشت. اول از همه سعی کنید، واکنش و تمام جوابهای احتمالی او را با توجه به شرایط حدس بزنید، در این حالت وقتی با او شروع به صحبت میکنید و مثلا او در جواب شما میگوید الف، شما میدانید که در مقابل این جواب باید چه عکسالعملی داشتهباشید یا وقتی جواب او ب یا ج یا... است شما میدانید چه رفتاری باید نشان دهید و بهترین تصمیم چیست. خودتان را آماده کنید که حقیقتی را به شما بگوید که شما دوست ندارید بشنوید. او ممکن است چیزهایی به شما بگوید که برایتان سخت است. خودتان را آمادهسازید که حتی بتوانید تصمیمهای سخت نیز بگیرید. این را درنظر داشتهباشید که یک همسر دروغگو میتواند چیزی به شما بگوید که غافلگیر شوید مثل اینکه او شغل دومی دارد که شما نمیدانید یا به خاطر انجام کاری از شما شرم دارد یا. . . در انتهای صحبت نیز باید کاملا تمام حدها را برای هم مشخص کنید و به او بگویید که در چه جاهایی اصلا مجاز نیست که دروغ بگوید. اگر بعضی از دلیلهای همسرتان شما را قانع کرد، بهطور روشن و واضح به او بگویید کهحرفهای او را قبول دارید. بهتر است چند بار به او فرصت دهید که خود را اصلاح کند.
آیا شما همسرتان را دروغگو میکنید؟
نمیتوان گفت که یک شوهر دروغگو نسبت به احساسات همسرش بیاعتناست. در حقیقت ممکن است او به دلیل بعضی از رفتارهای همسرش تبدیل به یک فرد دروغگو شده. ممکن است برای یک مرد چندبار پیش بیاید که به خاطر گفتن یک جمله و کلمه یا به خاطر گفتن جایی که رفته یا به خاطر ملاقاتی که داشته مورد مواخذه قرار گرفته وکار به دعوا کشیده است. گاهی ممکن است وقتی مردی بعداز بیرون رفتن ـ با چند تا از دوستانش برای یک یا 2 ساعت ـ به خانه برگشته از طرف همسرش بسیارسرزنش شده است و زن گفته که چقدر از دوستان او بدش میآید. ابراز عقیدهای صادقانه و ساده درباره خانواده زن یا یکی از ایرادهای او میتواند باعث دعوا و گریه و گفتن کلمات تلخ شود و چند ساعت وقت 2 طرف را بگیرد و. . . .
ما به طور طبیعی تمایل داریم رفتارهای افراد خانوادهمان را تقلید کنیم؛ اگر در محیطی بزرگ شده باشیم که دروغگویی امری پذیرفته شده و طبیعی است، احتمال اینکه در بزرگسالی چنین رفتارهایی داشته باشیم زیاد است.
اما تنها شما میتوانید تصمیم بگیرید که آیا کمی دروغگویی قابل قبول است یا نه، مخصوصا وقتی موضوع به همسرتان برمیگردد. مثلا شاید مردی به همسرش بگوید سر ساعت خاصی خانه خواهد بود، در صورتی که از نظر منطقی، این امکان وجود ندارد که در این زمان به خانه برسد، این مرد، تنها مشکلش این است که بلد نیست زمان را به درستی تخمین بزند وگر نه واقعا قصد دارد به خانه بیاید! و دروغی در کار نیست.
دانستن این تفاوت در تعیین شیوهی برخورد با همسری که فقط نیاز دارد مهارتهای مدیریت زمان را یاد بگیرد بسیار مهم است. مردی که دروغ میگوید چون کاری را باید انجام دهد که قرار نیست به شما بگوید، شیوهی برخورد کاملا متفاوتی را میطلبد.
ممکن است که همسر شما بارهای اول که دروغ میگوید، چندان عکسالعمل خاصی نشان ندهید، اما بعد از مدتی، کمکم نسبت به او بیاعتماد میشوید یا گاهی با او به تندی و با عصبانیت برخورد کنید.
بسیاری از زنان نمیتوانند متوجه شوند چرا همسرشان به آنها دروغ میگوید، درحالیکه آنها با او با صداقت و درستی تمام رفتار میکنند و تمام زندگیشان را وقف او کردهاند. آنها انتظار دارند که همسرشان فرد قابل اعتماد زندگیشان باشد.
چند راه مختلف برای برخورد و رفتار کردن با همسری که راست نمیگوید وجود دارد. اگر میخواهید او را اصلاح کنید قبل از اینکه زندگیتان را تلخ کنید این چند مورد را در نظر بگیرید.
خانمهای زیادی هستند که وقتی همسرشان مدام به آنها دروغ میگوید احساس میکنند که دیگر در ذهنشان احترامی برای او قائل نیستند، اگر شما هم از همین افراد هستید، میتوانید قبل از اینکه تمام احترام خود را نسبت به او از دست بدهید با خود فکر کنید، «به راستی چرا بعضی افراد دروغ میگویند؟» تا بتوانید با واقعبینی بیشتری او را درک کنید.
دروغ گفتن معمولا از سنین کم در کودکی آغاز میشود، حتی یک کودک دو ساله نیز میتواند به راحتی دروغ بگوید، اما زمانی که کودک به اهمیت حرفها و لغات پی میبرد و میفهمد که بعضی از حرفها میتوانند چه تأثیر خارقالعادهای داشته باشند به طور آگاهانه شروع به دروغ گفتن میکنند.
دروغ گفتن همیشه به این معنا نیست که فرد میخواهد به کس دیگری آسیب برساند، اما ممکن است گاهی این نتیجه نامطلوب پیش بیاید. بعضی از افراد دروغ میگویند، چون میخواهند خودشان را ثابت کنند درواقع دروغ گفتن برای آنها نوعی رفتار دفاعی است. کودک طی مراحل رشد، متوجه میشود که دروغ میتواند او را از بسیاری از عصبانیتهاو تنبیههای پدر و مادر یا اطرافیان حفظ کند.
به عبارتی دروغ راهی است که میتواند نظر مثبت اطرافیان را به دست بیاورد و عمل ناشایست و بد خود را پنهان کند. همچنین اگر بخواهیم مثبت نگاه کنیم؛ با دروغ میتوان دوستان را حفظ کرد یا حتی عزیزی را با هدیه غیرقابل پیشبینی غافلگیر کرد. همانطور که گفتیم دروغ گفتن از سنین خیلی کم شروع میشود و در همه ما وجود دارد، اینکه همه آدمبزرگها، به نوعی دروغ میگویند چندان عجیب نیست و مهم است که این نکته را در نظر داشته باشیم که بیشتر افراد وقتی دروغ میگویند، به هیچ وجه دوست ندارند به فرد دیگری آسیبی برسانند.
بعضی از افراد دروغ میگویند، چون میخواهند خودشان را ثابت کنند درواقع دروغ گفتن برای آنها نوعی رفتار دفاعی است.
همچنین خیلی از ما در مصاحبههای شغلی نیز برای بالا بردن شانس استخداممان دروغ میگوییم. ما به فرزندانمان هم دروغ میگوییم به آنها قول میدهیم که اگر شامشان را بخورند یک بستنی جایزه میگیرند، اما سپس کاری میکنید که کودکمان بستنی را فراموش کند، چون برای به مغازه رفتن خیلی خسته هستیم.
دروغ گفتن یاد گرفتنی است
چگونگی شرایط و موقعیت در سالهای کودکی میتواند روی رفتار ما در کل زندگی تاثیر بگذارد. ما تمایل داریم تا حدی همانند دیگران رفتار کنیم و وقتی در خانوادهای دروغ پذیرفته شدهباشد و حتی در بعضی موارد، پنهان کردن واقعیت با تشویق همراه شود، کودکان آن خانواده یاد میگیرند که دروغ خیلی هم کار بدی نیست یا حتی میتواند عملی پذیرفته شده باشد.
حتی ممکن است بعضیها در طول زندگی این تجربه را به دست بیاورند که دروغ راهی برای بقا و صیانت از نفس است. مثلاً گاهی بعضی از افراد برای پیدا کردن شغل یا حفظ آن مجبور میشوند حقیقت را به گونهای مبهم یا آمیخته با دروغ بیان کنند و تا جایی که میتوانند با لغات بازی کنند.
بسیاری از افراد مجبورند برای بالا بردن حقوقشان پنهانکاری کنند و تا حد زیادی از لغات نادرست یا مبهم استفاده کنند. اگر بخواهیم واقعبین باشیم دنیای ما خیلی هم زیبا نیست و دروغ در واقع تبدیل شده است به جزئی از کار و زندگی و گذشته ما. هرچند این رفتار در نظر اکثر افراد اصلاً خوشایند و قبول شده نیست، اما در زندگی تعدادی از زن و شوهرها وجود دارد.
اگر چه ناپسند است اما هستند همسرانی که نه تنها در موضوعات مهم به هم دروغ میگویند، حتی در موضوعات کوچک و بیاهمیت نیز حقیقت را نمیگویند، مثلاً درباره مکانی که هستند یا عقیدهای که دارند دروغ میگویند. همه ما در زندگی خود حد و حدودهایی داریم و خودمان هستیم که بسیاری از مسائل زندگیمان را تعیین میکنیم.
خط و نشان کشیدن
صبر و تحمل شما در مورد دروغهایی مشخص شاید اختلاف و نزاع کمتر یا حفظ آرامش در خانه را در پی داشته باشد. اما اگر همسرتان سعی در مخفی کردن چیزی داشته باشد چطور؟ آیا تصمیم میگیرید دروغها را به چالش بکشید؟ شاید هم به جدایی فکر کنید؟ یا شاید هم دنبال راهکارهایی بروید به امید اینکه دروغگویی همسرتان به زودی به پایان برسد؟
بعضی از آدمها که دروغ شنیدهاند ممکن است نتوانند بر واکنشها و هیجانات خود غلبه کنند و احساس می کنند به آنها خیانت شده. در این موارد بهتر است از یک مشاور حرفهای کمک گرفته شود.
با همسر دروغگو چه کنیم؟
کمک گرفتن از مشاور برای رفتار با همسری که دروغ میگوید، مفید است مخصوصا اگر اندوه و ناراحتی فرد، زیاد باشد. درمان به شما کمک میکند روی احساسات خود کار کنید و راهکارهای مناسب را به کار ببرید، چه شما به تنهایی و چه هر دوی شما با هم. قبل از واکنش نشان دادن به همسر دروغگویتان، برخوردی که قرار است داشته باشید را بررسی کنید و جوابهای احتمالی همسرتان را در نظر بیاورید. شاید چیزی را بشنوید که واقعا دوست ندارید بشنوید. اما همچنان باید آمادهی دروغهای بعدی و بهانهتراشیها و سرپوش گذاشتنهایش باشید. شاید هم لازم باشد تصمیمات سختی بگیرید اما اول باید حرفهایش را بشنوید.
شاید هم همسرتان غافلگیرتان کند. مثلا شاید برخلاف تصوراتی که دارید، واقعیت این باشد که همسرتان شغل دوم گرفته و از اینکه به شما بگوید خجالت میکشد چون درآمد کار اصلی او کفاف مخارج زندگیتان را نمیدهد.
اگر چنین شرایطی پیش آمد، لازم است انتظارات خود را شفاف بیان کنید، اینکه در این جور مواقع از او چه توقعی دارید.، هر چند برای پردازش چیزی که شنیدهاید به کمی زمان نیاز دارید. اگر هم دروغ همسرتان را با او مطرح کردید و او هم توضیحاتش را ارائه داد و نتیجه گرفتید که او باید کاری را متوقف کند تا رابطهتان حفظ شود، دقیقا به او بگویید منظورتان چیست و چه رفتارهایی را باید کنار بگذارد.
راه را برای انتخاب دوم باز بگذارید، اما اجازهی انتخابهای سوم و چهارم را ندهید! آشکارا اعلام کنید و برای پیگیر بودن آماده باشید، مهم نیست چقدر زندگیتان تغییر کند یا پایبندی به این اصول چقدر سخت و دردناک باشد. کاری را که لازم است برای نجات رابطهتان انجام دهید، انجام دهید!
@valentinocake
در این رژیم نادرست، فرد همواره دچار سرگیجه، ضعف و خستگی مفرط می شود. برخی از مواد غذایی در تولید کلسترول مفید موثر است و کم کردن مصرف آن باعث کاهش کلسترول خوب و در نهایت بروز بیماری های قلبی می شود.
برای داشتن اندام مناسب، انجام فعالیت ورزشی و اتخاذ برنامه غذایی سالم ضروری است. بسیاری از افرادی که می خواهند در کوتاه مدت وزن خود را کاهش دهند به رژیم های ناسالم رو می آورند که برای بدن بسیار مضر است. عوارض این رژیم ها متعدد است که از جمله آن می توان به موارد زیر اشاره کرد.
افزایش وزن :
بر اساس این نوع رژیم های ناسالم، فرد مصرف غذا را به حداقل می رساند، به طوری که بدن به معنی واقعی گرسنگی می کشد. بدن قادر به ذخیره کردن انرژی نیست و روند سوخت و ساز بدن کند می شود. فرد با رسیدن به حداقل وزن، انگیزه خود را برای ادامه دادن این رژیم از دست می دهد و دوباره شروع به خوردن می کند. به علت اختلال ایجاد شده در روند سوخت و ساز، این بار به احتمال زیاد وزن فرد نسبت به قبل بیشتر می شود. این امر باعث می شود بعد از مدتی فرد دوباره رژیم ناسالم بگیرد. اثر این چرخه که رژیم «یویو» نام دارد، اضافه وزن بیشتر در آینده است.
کمبود ویتامین ها و مواد معدنی:
اتخاذ رژیم های ناسالم باعث کمبود ویتامین و مواد معدنی حیاتی در بدن مانند سدیم و پتاسیم می شود.
این ۲ عنصر نقش حیاتی در عملکرد عصبی بدن و عضله دارد. کمبود شدید این ۲ الکترولیت به سکته قلبی منجر می شود. اتخاذ برنامه غذایی ناسالم، باعث کمبود کلسیم و آهن نیز می شود که به کاهش تراکم استخوان و کم خونی می انجامد.
اختلال در سوخت و ساز :
بیشترین تأثیرگذاری رژیم غیراصولی بر روند سوخت و ساز بدن است.
در این نوع رژیم ها مصرف همه مواد حتی مواد مغذی حیاتی به حداقل می رسد بنابراین بدن دچار حالت گرسنگی می شود و عملکرد سوخت و ساز بدن مختل می شود. در نتیجه فرد با مصرف مقدار خیلی کم کالری دچار اضافه وزن می شود.
فشار روی اندام های داخلی بدن :
از آن جا که دیگر میزان انرژی دریافتی و میزان سوخت و ساز بدن نامعلوم است، بدن مجبور است انرژی را از بافت های عضله به دست بیاورد. این بافت ها که شاید دور اندام های حیاتی مانند قلب، کلیه، کبد و... باشد، روی عملکرد اعضا تأثیر می گذارد.
پوکی استخوان :
زنان با اتخاذ این رژیم، دچار کمبود کلسیم و در موارد حاد پوکی استخوان می شوند.
تغییرات در خلق و خو :
با مصرف پروتئین و کربوهیدرات، سرتونین و دوپامین به طور منظم در بدن تولید می شود.
در صورت کمبود کربوهیدرات و پروتئین، در تولید این ۲ انتقال دهنده یافته عصبی نیز اختلالاتی ایجاد می شود و در نتیجه فرد دچار افسردگی می شود.
ضعف جسمی، سرگیجه و میزان پایین کلسترول مفید :
در این رژیم نادرست، فرد همواره دچار سرگیجه، ضعف و خستگی مفرط می شود. برخی از مواد غذایی در تولید کلسترول مفید موثر است و کم کردن مصرف آن باعث کاهش کلسترول خوب و در نهایت بروز بیماری های قلبی می شود.
پس اگر می خواهید وزن کم کنید از یک متخصص تغذیه کمک بخواهید تا به صورت اصولی وزن کم کنید.
لزوم مصرف همه گروه های غذایی در رژیم اصولی
پوکی استخوان، ریزش مو، ریختن دندان، کم خونی، کاهش بینایی و ضعف غیرقابل برگشت عصبی از جمله عوارض رژیم های غیراصولی برای لاغری است.چاقی علت های مختلفی دارد که یکی از آن ها پرخوری و استفاده از مواد غذایی پرکالری است. علت دیگر چاقی هم ارثی است. چاقی در زنان و مردان بالای ۴۰ سال زمینه ساز بروز انواع بیماری هاست. در مرحله اول برای کاهش وزن باید علت چاقی را شناسایی کرد و در مرحله بعد با اتخاذ رژیم غذایی سالم و با مشورت پزشک اقدام به کاهش وزن کرد. اگر علت چاقی ناشی از اختلال غدد درون ریز نباشد، بهترین روش برای کم کردن وزن، کاهش مصرف مواد غذایی انرژی زا و افزایش فعالیت بدنی است. شایان ذکر است که هر کیلوگرم اضافه وزن (چربی بدن) معادل ۷۰۰۰ کیلوکالری انرژی ذخیره شده است. فردی که در هفته یک کیلوگرم وزن خود را کاهش می دهد در واقع روزانه ۱۰۰۰ کالری ازمیزان نیاز خود به انرژی را کاهش داده است. کاهش بیش از این مقدار اگرچه وزن را به سرعت کاهش می دهد اما باعث مقاومت بدن در برابر کاهش وزن می شود و در نهایت به افت فشار خون، کم خونی و آسیب ارگان های حساس بدن می انجامد. نکته ای که توجه به آن ضروری است استفاده از همه گروه های مواد غذایی شامل ویتامین، املاح، چربی، پروتئین ها و کربوهیدرات هاست.
عوارض رژیم غذایی نادرست
۱- از مهمترین عوارض رژیم غذایی نادرست ، برگشت سریع وزن بدن به وزن قبلی است که حتی ممکن است این افزایش وزن بیشتر از میزان وزنی باشد که قبل از شروع رژیم داشته اید. ازدیاد وزن پس از رژیم غذایی نادرست به سختی کاهش می یابد. بهترین روش کاهش وزن که در آن به بدن آسیب وارد نشود ، کاهش وزن ۳-۲ کیلوگرم در ماه و به طور تدریجی است. باید بدانید که کاهش وزن فوری به هیچ وجه توصیه نمی شود.
۲- از دیگرعوارض رژیم های نادرست ریزش مو و سستی و شکنندگی ناخن ها است. زیرا در یک رژیم غذایی نادرست مواد مغذی مورد نیاز بدن تامین نشده و بدون این مواد مغذی بیشتر بافت ها و اندام ها کارایی درست خود را از دست می دهند. اگر تمایل دارید بدانید برای جلوگیری و پیشگیری از شکستن ناخن ها به چه ویتامین هایی احتیاج دارید مقاله سلامت ناخن ها با این ویتامین های ضروری را مطالعه فرمایید.
رژیم های غذایی نادرست چه بر سر بدن می آورند؟
مشکلات رژیم غذایی لاغری رژیم های غذایی نادرست اشتباهات رایج در انتخاب رژیم غذایی
همانطور که در مطلب قبل گفتیم ، بسیاری از افراد برای کم کردن وزن به صورت خود سرانه اقدام به انتخاب رژیم غذایی می کنند ، بسیاری از این رژیم های غذایی برای بدن ضرر هم دارند چرا که به طور درست نیاز های بدن در آنها قرار گرفته نشده است.
امروزه تعداد افرادی که به دنبال رژیم های سریع و آنی برای لاغری می گردند، کم نیست. بسیاری از افراد نیز از این فرصت استفاده می کنند و رژیم های غیراصولی با هزینه های گزاف را به آنها تحمیل می کنند…
وزن افرادی که از این رژیم ها تبعیت می کنند، شاید در ظاهر کم شود اما در علم تغذیه به آن کاهش وزن نمی گویند چون فقط آب بدن کاهش یافته است. وقتی بدن تحت استرس رژیم غیراصولی قرار می گیرد، مکانیسم های متعددی به شکل زنجیره ای برای حفظ حیات کار خود را آغاز می کنند و در صورت پافشاری فرد بر رژیم ممکن است عوارض بسیاری در پی داشته باشد. به این ترتیب، مکانیسم ها و عواقب آنها را با هم مرور می کنیم:
وقتی بدن احساس می کند در قحطی قرار گرفته، اولین کار، جلوگیری از مصرف چربی های انباشته شده در آن است که برای انجام فعالیت های غیرارادی حیاتی هستند. در این شرایط بدن از منابع کوره های انرژی یعنی عضلات و کبد استفاده می کند که در آنها میتوکندری های فراوانی وجود دارد و درشت مغذی ها را به انرژی تبدیل می کند. عضلات شروع به تحلیل می کنند و در نتیجه سوختن انرژی ناقص انجام می گیرد و ترکیب هایی به نام «کتون» ایجاد می شود که یکی از وظایف آنها ایجاد بی اشتهایی است. در این شرایط محیط به سمت اسیدی شدن می رود، پس دستور تخلیه کلسیم و مینرال ها (مواد معدنی) از اسکلت را صادر می کند که این خود زمینه ساز پوکی استخوان است. از طرف دیگر، آب میان بافتی و آب سلولی نیز برای شستشوی مواد زائد از بدن دفع می شود و تمام این مسایل عوارضی نظیر افتادگی عضلات صورت، تحلیل عضلات، شل شدن پوست بدن، ریزش مو، کم خونی های گاهی غیرقابل جبران، نوروپاتی و… را به دنبال دارد که در درازمدت قابل مشاهده هستند.
حتی در این شرایط نیز بدن تلاش می کند عوارض ناشی از پیروی فرد از رژیم غیر اصولی را جبران کند. مغز سوخت وساز بدن را کاهش می دهد درنتیجه حتی با وجود کم خوردن و تحرک بیشتر وزن ثابت می ماند. در صورتی که باز هم بر ادامه رژیم غیراصولی پافشاری شود، بدن ترفند دیگری دارد و آن ایجاد ولع خوردن است یعنی فرد بعد از ۱۵ ۱۰ کیلوگرم کاهش وزن به ریزه خواری می افتد و ولع خوردن پیدا می کند و در کوتاه مدت نه تنها به وزن قبلی، بلکه به بیش از آن بازمی گردد. از این به بعد، بدن عضله سازی و ترمیم اسکلت نمی کند و فقط چربی به خصوص در ناحیه شکم، پهلو و باسن و ران تجمع پیدا خواهد کرد. از جمله عوارض بلندمدت رژیم های غیراصولی، اختلال های تغذیه ای شامل بی اشتهایی عصبی یا تحریک به استفراغ بعد از خوردن غذاست. هر دو این اختلال ها عوارض غیرقابل جبرانی دارند که از آن جمله می توان به آرتروز، کم خونی، ریزش مو، تغییرات رنگ پوست و… اشاره کرد. عوارض ناشی از رژیم های غیراصولی در تمام گروه ها یکسان است گرچه بی اشتهایی عصبی بیشتر در جوان ترها و گروه سنی ۱۸ تا ۲۰ سال دیده می شود و بولیمیا در سنین بالاتر بروز می کند. توصیه کلی متخصصان تغذیه، پیشگیری از چاقی است زیرا به دنبال چاقی، انتخاب رژیم های لاغری غیراصولی، ناتوانی در ثابت نگه داشتن وزن و داشتن رژیم های یویویی عوارض بی شماری در پی دارند.
۳- افتادگی شکم و پوست از دیگر عوارض این رژیم ها است. کاهش وزن سریع و بدون اصول این عواقب را به دنبال خواهد داشت.
۴- اغلب افرادی که از این نوع رژیم ها پیروی می کنند دچار یبوست می شوند. این مسأله به دلیل عدم مصرف غذاهای حاوی فیبر در شخص اتفاق خواهد افتاد. انواع فیبرها در پوسته خارجی غلات ، میوه ، سبزیجات و حبوبات وجود دارد که مصرف منظم آن ها باعث عدم ابتلا به یبوست می شود.
۵- از دیگر عوارض رژیم غذایی نادرست ، می توان به کاهش فشار خون ، کاهش دمای عمومی بدن ، ضعف و بی حالی ، سرگیجه و تاری دید و اختلال در قاعدگی اشاره کرد.
۶- کمبود اسیدهای چرب ضروری نیزیکی از عوارض رژِیم های غذایی نادرست است. اسیدهای چرب ضروری در روغن های گیاهی وجود دارد که کمبودآن ها باعث اختلال در یادگیری و حافظه ، افسردگی ، اختلال در بینایی و بیماری های قلبی می شود.
اکنون در این جا می خواهیم اصول صحیح کاهش وزن را برای شما خوانندگان گرامی شرح دهیم:
۱- وعده های غذایی با تعداد بیشتر و حجم کمتر، کمک موثری به کاهش وزن می کند. لذا توصیه می شود که به هیچ وجه وعده غذایی اصلی خود را حذف نکنید.
۲- مصرف سبزیجات تازه ، را که به آرامی از دستگاه گوارش تخلیه می شوند و احساس سیری کاذب به شما می دهند ، در برنامه غذایی روزانه خود جای دهید. به ویژه که برخی از مواد مغذی مورد نیاز تنها توسط این منبع تامین می شود.
۳- از مصرف غذاهای سرخ کردنی بپرهیزید و آن ها را به صورت آب پز طبخ کنید.
۴- خامه ، شیرینی تر ، بستنی و چیپس را از برنامه غذایی خود حذف کنید.
۵- شیر و لبنیات کم چرب مصرف کنید (شیر ۱٫۵ درصد چربی).
۶- سس سالاد خود را این گونه تهیه کنید : لیمو ترش + روغن زیتون + سبزی معطر.
۷- سعی کنید که از روغن کم تری برای پخت غذا استفاده کنید. در مهمانی ها ، تهیه غذای پرچرب یک نوع احترام به مهمان محسوب می شود ( نگرش فرهنگی غلط ) ، در صورتی که با طبخ این گونه غذاها شما در آینده مسئول ایجاد بیماری ها در مهمانانتان هستید.
۸- تا جایی که می توانید میوه ها را با پوست میل کنید زیرا باعث افزایش اجابت مزاج می شوند.
۹- سبزی و سالاد را قبل از دریافت غذا مصرف کنید چون باعث پر شدن معده و مصرف کم تر غذا می شود.
۱۰- کم تر به رستوران ها بروید تا مجبور نشوید غذاهای فست فود که پرچرب هستند مصرف کنید.
۱۱- مصرف قندهای ساده را کاهش دهید و به جای آن از میوه های خشک استفاده نمایید.
۱۲- هرگز به طور ایستاده غذا صرف نکنید. چون باعث افزایش سرعت عبور غذا از دستگاه گوارش شده و پس از زمان اندکی گرسنگی بازهم سراغتان خواهد آمد.
۱۳- همزمان با تماشای تلویزیون غدا نخورید زیرا این کار مانع از درک پیام های حس سیری می شود. بنابراین همچنان به خوردن غذا ادامه می دهید.
۱۴- یکی از نکات کلیدی برای حفظ وزن بدن ( حفظ وزن طبیعی به دست آمده ) تحرک کافی است.
همه موارد ذکر شده در کنار ورزش مرتب ، تاثیر عمیق بر جای می گذارد و باعث می شود علاوه بر آن که وزن نرمال داشته باشید دارای بدنی سالم نیز باشید. پس ورزش منظم به صورت پیاده روی ، دو ، شنا و دوچرخه سواری توصیه می شود.
امیدواریم که با رعایت این نکات بتوانید به طور صحیح اضافه وزن خود را کاهش داده و به وزن ایده آل خود برسید. پس از همین امروز شروع کنید که فردا دیر است!!!
http://www.hidoctor.ir
https://salamat.life
http://seemorgh.com
شما یک زندگی مشترک دارید و این زندگی تا جایی که مربوط به رابطه و تعامل دو نفر باشد مشترک محسوب می شود. با این حال هر کدام از شما آدم هایی متفاوت با خواسته ها، علاقمندی ها و روحیات ویژه ای هستید که لزوماً با شریک زندگی تان یکسان نیست. واقعیت این است که هویت و استقلال هر دوی شما به یک اندازه برای رابطه سالم ضروری هستند. لازم نیست برای اینکه یک زوج موفق باشید شبیه هم باشید.
وابستگی به همسرتان چقدر است؟
آگاهی از میزان وابستگی به همسر
برای اینکه به میزان وابستگی خودتان و همسرتان آگاه شوید به این پرسش ها پاسخ دهید.
آیا شما و همسرتان هرکاری را با نظر و تأیید هم انجام می دهید؟ آیا می توانید برای اوقات فراغت تان بدون حضور همسرتان برنامه ریزی کنید؟ آیا می توانید بدون احساس گناه کاری برای خودتان انجام بدهید یا چیزی برای خودتان بخرید؟
آیا شما و همسرتان یک رابطه هم وابسته دارید؟ هم وابستگی یک نوع بیماری است که شما و همسرتان را در یک رابطه تنگاتنگ و کنترل شده قرار می دهد. آدم وابسته هم همیشه ترس از دست دادن شریک زندگیش را دارد و از تنها ماندن، تصمیم گرفتن و حتی تنها فکر کردن می ترسد. اگر پاسخ شما به بیشتر این پرسش ها مثبت است شما معنای حریم خصوصی را درک نکرده اید.ابتدا باید روی احساساتتان کار کنید. ترس از دست دادن،ترس تنها ماندن، اعتماد به نفس پایین، ترس از تصمیم گیری های مهم و ضروری، بسیار طبیعی هستند. اما اگر بیش از اندازه به آنها پرداخته شود مشکل ساز خواهند شد. وابستگی شدید نتیجه توجه بیش از اندازه به این احساسات منفی است.
در گام بعدی یاد بگیرید که به علاقمندی هایتان بپردازید.هم شما و هم همسرتان باید برای خودتان سرگرمی های متفاوت داشته باشید.شاید بعد از یک دوره طولانی مدت برنامه های مشترک، این کار برای تان سخت باشد و نتوانید آن را عملی کنید به همین دلیل باید تعریف تان را از رابطه مشترک کمی دستکاری کنید. اگر این وابستگی به خاطر باورها و برداشت غلط از رابطه زناشویی است باید آن را تغییر بدهید.اگر شما و همسرتان ازدواج را یک اتحاد ناگسستنی و اشتراک در همه امور زندگی می دانید باید کمی در این تعریف از ازدواج دست ببرید و آن را تغییر بدهید.
از قالب یک زوج خارج شوید. زمانی که وابستگی شما و همسرتان آنقدر شدید است که حتی نمی توانید بدون هم یک تصمیم ساده بگیرید یا یک کار ساده را انجام بدهید لازم است که به هر شکلی این وابستگی را عوض کنید.
شاید حتی لازم باشد کمی به همسرتان اطمینان بدهید. به او بگویید که این مستقل شدن نیاز هردوی شماست و فرصتی برای تجربه و رسیدن به رشد و بلوغ بیشتر است.
یادتان باشد حفظ حریم شخصی به معنای فاصله گرفتن یا کنار زدن همسرتان از زندگی نیست. این حریم، فضایی برای تجربه و رشد است و رابطه عاطفی شما همچنان پابرجا خواهد ماند.
چرا برخی از خانم ها به همسرانشان وابسته می شوند و نیاز عاطفی شدیدی به حضور آنان در خود حس می کنند تا جایی که این حس موجب آزار همسران می شود چرا دچار این حالت می شوند و بهترین راههای درمانی برای این مشکل عاطفی چیست؟
اختلال شخصیت وابسته یکی از انواع اختلالات شخصیت است ، و بسیاری از کسانی که دچار چنین اختلالی هستند از بیماری خود آگاه نیستند، و یا اینکه خود را به ندانستن می زنند. این وابستگی ممکن است اشکال و جنبه های گوناگونی داشته باشد بعضی از افراد به خانواده هایشان وابسته هستند، و بعضی دیگر به همسرانشان و بعضی دیگر وابستگی را نسبت به دوستانشان نشان می دهند. عوامل متعددی در ایجاد این نوع وابستگی ها دخیل هستند که می توان فرد را با وابستگی هایی با عمق زیاد و یا کم مبتلا سازد.
چرا وابسته شدید؟
ریشه این اختلال غالباً به دوران کودکی بر می گردد و در واقع ممکن است والدین باعث شوند که احساس استقلال در کودک به وجود نیاید و یا به نحوی ناقص در آنها شکل بگیرد . کودکانی که با انجام رفتار مستقلانه و قضاوت های نادرست از سوی والدین طرد می شوند. به کودک می فهمانند باید تابع رای و نظر والدینش باشد، این افراد غالباً در زندگی شان وابسته می شوند.
فرهنگ نیز در این مواقع تاثیرات خاص خود را دارد. پرورش ویژگی های خاصی مانند عدم جرأتمندی ، فداکاری بیش از حد ، نداشتن استقلال و عدم اجازه در تصمیم گیری نقش موثری در ایجاد این نوع اختلال دارد . در بسیاری از فرهنگ ها این ویژگی ها در دختران تقویت می گردد و شاید به همین دلیل است که زنان بیشتر دچار این اختلال می شوند.
زنانی وابسته
اگر کمی به اطرافتان نگاه کنید، تعداد زیادی از زنان را می بینید که در زندگی زناشویی وابستگی های عاطفی و اجتماعی و حتی اقتصادی زیادی به همسرانشان دارند. این گونه از زنان در رابطه زناشویی خود بسیار ایثارگر هستند . در ابراز عشق و محبت به همسرانشان کوتاهی نمی کنند، و مانند یک مراقب و نگهبان مدام مراقب همسرشان هستند. غالباً رفتار این زنان منفعلانه است در مورد هیچ مسئله ای اظهار نظر نمی کنند و هر تصمیمی که از سوی همسرشان گرفته شود بدون چون و چرا از جانب آنها پذیرفته می شود . اینگونه از زنان حتی حاضر نیستند کوچکترین کار مانند یک خرید ساده را به تنهایی انجام دهند. و حضور همسر در کنار آنها در هر ساعت و هر لحظه دارای اهمیت خاص و ویژه ای است.
در مغز همسرتان چه می گذرد
نکته مهمی که زنانی که با شخصیت های وابسته باید به آن توجه کنند، این است که زن ضعیف و ناتوان برای هیچ مردی جذاب نیست . مردان علاقه مند هستند که همسرانشان در هر شرایطی بتوانند از عهده کارهایشان بر بیایند و روی پای خود بایستند. مردها دوست دارند حرف اول و آخر را در خانواده بزنند ولی اینکه مجبور باشند تمام مسئولیت های ریز و درشت زندگی را بر عهده بگیرند برای آنها زجر آور است. بسیاری از مردان دوست دارند همسرشان در کنار آنها در مورد مسائل گوناگون نظر بدهند و دارای اعتماد به نفس باشند، و در هر موردی بتوانند با همسرانشان همفکری نمایند. و حتی زمانی که در منزل نیستند بتوانند مدیریت خانه را بر عهده بگیرند.
نمی خواهم وابسته باشم
کودکانی که با انجام رفتار مستقلانه و قضاوت های نادرست از سوی والدین طرد می شوند. به کودک می فهمانند باید تابع رای و نظر والدینش باشد، این افراد غالباً در زندگی شان وابسته می شوند
اگر شما جزو افرادی هستید که به همسرتان وابستگی شدید دارید، و بر اساس این نکته که این وابستگی ممکن است زندگی شما را با چالش ها و مشکلاتی رو به رو سازد بهتر است سعی کنید این وابستگی را به مرور از بین ببرید. البته این مسئله به این راحتی ها ممکن نیست و نیازمند تلاش و صبر و تحمل است.
*شرایطی را که در آن احساس وابستگی بیشتر می کنید، شناسایی نمایید و سعی کنید کمتر در آن شرایط قرار بگیرید و یا این که سعی کنید با احساس وابستگی خود مقابله نمایید مثلاً به تنهایی به خرید بروید.
*تعاملات فردی و اجتماعی خود را افزایش دهید. فعالیت های اجتماعی مفید را در برنامه خود بگنجانید و سعی کنید برای زندگی خود هدف هایی را در نظر بگیرید.
*داشتن استقلال یکی از نیازهای اساسی هر انسان است
اختلال شخصیت وابسته یکی از انواع اختلالات شخصیت است ، و بسیاری از کسانی که دچار چنین اختلالی هستند از بیماری خود آگاه نیستند، و یا اینکه خود را به ندانستن می زنند. این وابستگی ممکن است اشکال و جنبه های گوناگونی داشته باشد بعضی از افراد به خانواده هایشان وابسته هستند، و بعضی دیگر به همسرانشان و بعضی دیگر وابستگی را نسبت به دوستانشان نشان می دهند. عوامل متعددی در ایجاد این نوع وابستگی ها دخیل هستند که می توان فرد را با وابستگی هایی با عمق زیاد و یا کم مبتلا سازد.
در پایان باید گفت وابستگی طبیعی و معقول باعث تحکیم خانواده است. و زوجین برای بقای زندگی خود نیازمند وابستگی های متعادل و دو طرفه هستند. اما وابستگی ها ی شدید و یک طرفه باعث ایجاد چالش هایی در زندگی مشترک می گردد.بیتوته
. عشق به همسرتان را مانع داشتن اسقلال ندانید و سعی کنید با حمایت و تشویق همسرتان به استقلال بیشتری دست پیدا کنید.
*این نکته که شما به همسرتان نیاز دارید هیچ ایرادی ندارد همسر شما نیز در بسیاری از موارد نیازمند حضور شماست. ولی بدانید که این وابستگی ناسالم و افراطی است که مانعرشد شخصیت و استقلال شما می گردد.
*اگر شما فردی وابسته هستید بدانید که هیچ گاه روی آرامش را نخواهید دید ، زیرا شما شب و روز نگران از دست دادن حمایت و محبت همسرتان هستید. و این مسئله به مرور باعث می شود شما با کوچکترین مسئله ای نسبت به همسرتان دچار سوءظن و بدگمانی شوید و این شک و بدگمانی باعث آزار روز افزون همسرتان خواهد شد.
در پایان باید گفت وابستگی طبیعی و معقول باعث تحکیم خانواده است. و زوجین برای بقای زندگی خود نیازمند وابستگی های متعادل و دو طرفه هستند. اما وابستگی ها ی شدید و یک طرفه باعث ایجاد چالش هایی در زندگی مشترک می گردد.
شما مطمئن هستید که انتخاب درستی در مورد همسرتان داشتهاید. حالا فردی را در کنار خود دارید که میتوانید با او صحبت کنید و از حضورش لذت ببرید. اما واقعا چگونه میتوان مطمئن بود که شما زوج مناسبی برای یکدیگر هستید؟ خوشبختانه علم پاسخ مناسبی برای این سوال دارد. در این مقاله فاکتورهایی را بیان میکنیم که میتواند بر روی روابط شما تاثیر بگذارد.
هر دو مثبت اندیش هستید:
مطالعات مختلف نشان میدهد که نگاه مثبت به زندگی و حوادث پیرامون میتواند رابطه خوب و پایداری را ایجاد کند. محققان دانشگاه شیکاگو دریافتهاند زمانی که زوجها دارای مثبت اندیشی بالایی هستند، کمتر دچار درگیری و نزاع در روابط خود خواهند شد. احساسات مثبت بنیان اصلی هر رابطهای است زیرا داشتن احساسات منفی میتواند همه چیز را نابود کند. همیشه توصیه میشود نیمه پر لیوان را ببینید، اینکار مزایای خاصی دارد. مطالعه منتشر شده در مجله شخصیت و روانشناسی اجتماعی نشان میدهد زوجهایی که دستاوردهای یکدیگر را تحسین میکنند رضایت بیشتری از رابطه خود دارند.
زیاد از پیام های متنی استفاده نمیکنید:
استفاده از پیامهای متنی تاثیر خوبی در روابط انسانها دارد اما پیامهای گفتاری بسیار موثرتر است. در یک مطالعه انجام شده محققان دریافتند که استفاده بیش از حد پیامهای متنی در میان تمامی نسلها نکوهیده است. محققان بر این باورند که استفاده از پیامهای متنی اگرچه میتواند در برخی از موارد مفید باشد اما گرفتن پیام دقیق آن برای بیشتر افراد دشوار است. زمانی که فردی تعامل کمتری با طرف مقابلش داشته باشد انتظارات به خوبی برآورده نخواهد شد و همین امر میتواند زمینه ساز نارضایتی در افراد گردد. همچنین تحقیقات مشابه نشان میدهد مردانی که بیشتر از پیامهای متنی استفاده کردهاند؛ کیفیت رابطه آنها ضعیفتر از سایر افراد بوده است. محققان معتقدند زمانی که مردان نتوانند وارد رابطه مستقیم شوند از پیامهای متنی استفاده میکنند.
استفاده از رسانههای اجتماعی را محدود میکنید:
در عصر دیجیتال امروز همه افراد دوست دارند از اخبار روز دنیا آگاه شوند. حتما شما هم از این موضوع مستثنی نیستید و دوست دارید تلگرام، اینستاگرام یا فیس بوک خود را به طور منظم بررسی کنید. اما حضور بیش از حد در رسانههای اجتماعی یکی از موارد سمی و آسیب رسان در روابط زناشویی است. مطالعات انجام شده نشان میدهد افرادی که بیشتر از دیگران از رسانهها و شبکههای اجتماعی استفاده میکنند نزاع و درگیری بیشتری در روابطشان خواهند داشت و همین امر منجر به بروز مشکلات حاد و شدید در خانواده میشود. بنابراین افرادی که استفاده از این رسانهها را محدود میکنند زندگی بهتری خواهند داشت.
نوازش کردن را فراموش نمیکنید:
همه افراد دوست دارند محبت فیزیکی را از بستگان نزدیک خود دریافت نمایند. این یک پاسخ زیستی طبیعی است اما زمانی که اینکار بخشی از رابطه زناشویی شما میشود، باعث ایجاد خوشحالی و رضایت در زندگی خواهد شد. مطالعهای که در مجله آمریکایی خانواده درمانی منتشر شده است ، بیش از ۱۰۰ مرد و ۱۹۵ زن را در این مورد بررسی کرده است. در این مطالعه محققان نوازش کردن، ماساژ و در آغوش گرفتن را مورد بررسی قرار دادند.آنها دریافتند که حضور مداوم این گونه موارد میتواند باعث رضایت طرفین در زندگی شود. نوازش میتواند ارتباط فیزیکی و صمیمیت مشترک بین زوج را افزایش دهد. این تنها یک رابطه جنسی نیست.در نتیجه از طریق لمس فیزیکی میتوان به سطحی از انرژی مثبت دست یافت که باعث خوشحالی کلی طرفین میشود. همین خوشحالی و رضایت نیز منجر به دوام زندگی مشترک خواهد شد.
احساسات خود را مخفی نمیکنید:
مشکل در هر رابطهای وجود دارد. بیشتر زوجها به هنگام برخورد با مشکلات سعی میکنند احساسات واقعی خود را پنهان کنند اما مطالعات انجام شده نشان میدهد که اینکار میتواند به رابطه شما آسیب وارد کند. محققان دانشگاه فلوریدا دریافتهاند که بیان خشم و نارضایتی در زمانی که احساس خوبی ندارید میتواند برای حل مشکلات مفید باشد.اگر بتوانید در یک بستر سالم بحث کنید، احساس راحتی خواهید داشت و میتوانید احساسات واقعی خود را بیان کنید. همین امر موجب ایجاد یک چارچوب کاری خوب برای مدیریت جرو بحثها خواهد شد. در این صورت میتوانید رابطه مستحکمی داشته باشید. هرگز از بیان احساسات خود نترسید.
رابطه جنسی منظمی دارید:
اگر بتوانید روابط عاشقانهای که در ابتدای ازدواجتان داشتید را حفظ کنید، قادر خواهید بود رابطه خوب و پایداری داشته باشید. در حقیقت مطالعات انجام شده نشان میدهد داشتن حداقل یکبار رابطه جنسی در هفته میتواند شادی و رضایت را وارد رابطه زناشویی بکند. برای این مطالعه محققان بیش از ۳۰۰۰۰ نفر را مورد بررسی قرار دادند. به طرز شگفت انگیزی، افرادی که رابطه جنسی خوبی نداشتند رضایت کمتری نیز داشتند.
شما شبیه یکدیگر هستید:
اگر شما و همسرتان نقاط مشترک بیشتری داشته باشید زوج موفق تری خواهید بود. مطالعات انجام شده در دانشگاه Wellesley نیز این موضوع را تایید میکند. در این مطالعه محققان سوالاتی را در مورد تفکر، ارزشها و سایر موارد از زوجها پرسیدند. این مطالعه نشان داد زوجهایی که شباهت بیشتری به هم داشتند ارتباط بهتر و سازنده تری را ایجاد کرده بودند. اگر شما و همسرتان از لحاظ شخصیتی شبیه هم باشید، میتوانید در مواجهه با مشکلات مثل هم رفتار کنید.
عادت خرج کردن متفاوتی دارید:
اگر بدانید بیشتر جرو بحثهای خانوادگی به خاطر مسائل مالی است شگفت زده میشوید. در حقیقت بر اساس گفتههای مجله پول؛ ۷۰ درصد زوجها بیشتر از هر چیزی بر روی مسائل مالی بحث میکنند. اگر دو طرف عادت متفاوتی در خرج کردن پول داشته باشند، زوج مناسبی برای یکدیگر خواهند بود. شواهد و تحقیقات انجام شده در دانشگاههای مختلف نیز همین امر را تایید میکند. محققان بیش از ۱۰۰۰ زوج را مورد مطالعه قرار دادند و دریافتند که بیشتر افرادی که رابطه طولانی مدت دارند، معمولا عادت متفاوتی نیز در خرج کردن پول خواهند داشت.
از موارد یکسانی لذت میبرید:
مطالعات انجام شده در مجله ارتباطات نشان میدهد که ۷۵ درصد زوجهای شاد با هم شاد میشوند و با هم میخندند. زوجهایی که از موارد کمدی یکسانی شاد میشوند رابطه بهتر و پایدارتری خواهند داشت.
آیا شما و همسرتان نیمه گمشده یکدیگر هستید؟ مجموعه : روانشناسی خانواده و زناشویی
آیا شما و همسرتان نیمه گمشده یکدیگر هستید؟
در ادامه این مطلب به 10 نشانه ای که مشخص می کند که آیا شما و همسرتان نیمه گمشده یکدیگر هستید یا نه اشاره می کنیم:
1. واقعا به همدیگر اهمیت می دهید
بدون شک در یک رابطه واقعی و پایدار، لحظات سخت و بد نیز وجود دارد اما مراقبت و توجه دو جانبه شما به یکدیگر نیز از نشانه های مهمی است که رابطه را پایدار می کند و موجب می شود بتوانید اوقات تلخ را ساده تر پشت سر بگذارید. مراقیت و توجه، احترام و حمایت به یکدیگر به معنای یک عشق حقیقی است.
2. مورد تایید خانواده و دوستان هستید
زمانی که جوان هستیم، نظر خانواده در مورد طرف مقابلمان آخرین چیزی است که می تواند برایمان اهمیت داشته باشد. اما با گذشت زمان و بالا رفتن سن کم کم درک می کنیم آنها جز صلاح و مصلحت ما چیزی نمی خواهند. با این وجود هیچکس نباید صرفا جهت جلب رضایت اطرافیان، در یک رابطه باشد و یا آن را حفظ کند. با این وجود تایید خانواده و دوستان می تواند از نشانه های یک رابطه خوب و معقول باشد.
3. آرزوهایتان همسو است
زمانیکه اهداف و آرزوهای مشابهی دارید و آن را با یکدیگر در میان می گذارید به یک «تیم» تبدیل می شوید. یک تیم طبیعتا برای دستیابی به موفقیت به اهداف مشترک و همسو احتیاج دارد. در این تیم هر یک از دو عامل نقش خود را ایفا می کند و بدین ترتیب دستیابی به هدف غایی و مشترک ممکن می شود.
4. رابطه ای شاد و سرگرم کننده دارید
خنده، تاثیری حیرت آور بر سلامت روح و جسم شما دارد و اگر با طرف مقابل خود بسیار می خندید، یک نشانه بسیار خوب از رضایت و دوام این رابطه است. علاوه بر آن، هیچکس دلش نمی خواهد در یک رابطه سرد و یکنواخت تا پایان عمر بسر برد.
5. مشکلی با «سکوت» ندارید
یکی از نشانه های معطوف شدن یک رابطه ساده به رابطه ای ماندگار این است که نیاز چندانی به پر کردن سکوت با صحبتهای بی معنی احساس نمی شود. اما منظور، سکوت تلخ یا فضای سردِ حاکم نیست. بلکه سکوتی حاکی از آرامش که نیازی به پر شدن توسط کلمات را ندارد.
6. ارجحیت «ما» به «من»
طبیعتا فردیت و توجه به خود همواره در زندگی با اهمیت و ارزشمند است. اما اگر معمولا «خود» را در اولویت قرار می دهید بعید است که رابطه تان پابرجا بماند. به عبارت دیگر، عشق یک توافق دوجانبه است که «رابطه» را در اولویت قرار می دهد، و موجب می شود رابطه پایدار بماند.
7. برای یکدیگر فضا و حریم شخصی قائل می شوید
اگر با وجود صمیمیت و نزدیکی که در میان دارید، برای یکدیگر فضا و حریم شخصی قائل می شوید، از نشانه های اصلی یک رابطه قوی و عشقی واقعی است. هر شخصی هر از گاهی به فضا و زمان شخصی نیازمند است و این نیز از مواردی است که حقیقتا به پایداری رابطه می کند.
8. رابطه از اصلی ترین اولویت های شماست
اگر زمان طولانی (از نظر کیفی) باهم گذرانده و همچنان این رابطه را پر اهمیت و از اصلی ترین اولویت های خود می دانید، می توانید بر پایداری این رابطه حساب کنید.
9. جذابیت فیزیکی متقابل در میان است
اگر در کنار او احساس غرور کرده و اعتماد به نفس بالاتری دارید، این احساس دو طرفه است و می توانید به ادامه این رابطه امیدوار باشید. جذابیت فیزیکی دو طرفه بین زوجین و صمیمیتی که در ادامه آن بوجود می آید بخشی از روند ساخت یک رابطه قوی و ماندگار است.
10. برای حل اختلافات از هر دو طرف تلاش وجود دارد
هیچ رابطه ای بدون اختلاف وجود ندارد، اما تفاوت در چگونگی برخورد با مشکلات و نحوه برطرف کردن است. اگر هیچ یک نمی خواهید اختلافات پابرجا باشد و هر دو برای برطرف کردن آن تلاش می کنید، می توانید به ماندگار شدن رابطه امیدوار باشید.
سفارش انواع شیرینی ،کیک و دسردر اصفهان
https://www.instagram.com/valentino.cake/
برای اینکه بتوانید فرد باهوشی باشید نیازی به مدرک های آن چنینی ندارید. در حقیقت نشانه های باهوشی بسیار ظریف هستند و اگر آن ها را نشناسید ممکن است نتوانید باهوش بودن خود یا سایر افراد را تشخیص دهید. اما نگران نباشید. نشانه هایی وجود دارد که توسط دانشمندان تایید شده و نشان می دهد شما فرد فوق العاده باهوشی هستید. در این مقاله قصد داریم ۶ مورد از نشانه های شگفت انگیز و البته غیر عادی با هوش بودن را با هم مرور کنیم. پس همراه ما باشید.
شما اولین فرزند خانواده هستید:
تحقیقات انجام شده نشان می دهد که کودکان اول هر خانواده نمرات IQ بالاتری نسبت به سایر خواهران و برادران خود دارند. باهوشی این کودکان از همان روزهای آغازین زندگی مشخص می شود. محققان برای انجام دادن این مطالعه ۵۰۰۰ کودک را از بدو تولد تا سن ۱۴ سالگی مورد بررسی قرار دادند و مهارت خواندن، تطبیق عبارات و به خاطر سپاری تصاویر را ارزیابی نمودند. این محققان دریافتند با اینکه والدینی با چندین فرزند تلاش می کنند از همه آن ها به صورت عادلانه حمایت کنند اما کودکان اول هر خانواده وظایف بیشتری نسبت به سایرین دریافت می کنند و همین امر باعث بهبود مهارت های فکری آن ها می شود.
از واژه های خوبی استفاده نمی کنید:
یکی از مطالعات انجام شده در دانشگاه نیویورک نشان می دهد که افراد باهوش از واژه های مناسبی استفاده نمی کنند. محققان برای انجام دادن این مطالعه از شرکت کنندگان خواستند واژه هایی که روزانه برای نوشتن یا صحبت کردن استفاده می کنند را بیان نمایند. آن ها واژه های به کار رفته در طبقه بندی های مختلفی جای دادند. بعد از تحقیق، به این نتیجه رسیدند افرادی که قادر بودند واژه های بیشتری را لیست کنند از واژه های مناسبی استفاده نمی کردند.این موضوع بدین خاطر است که چنین افرادی لیست بزرگتری از واژگان را دارند. محققان بر این باورند که افراد باهوش طیف وسیعی از کلمات را دارند و همین امر نشان دهنده توانایی و ظرفیت آن ها برای حفظ و نگهداری چنین کلماتی است.
مادر خود را عصبانی می کنید:
حتی زمانی که در رحم مادر خود به سر می بردید نیز فرد آرامی نبودید. محققان تورنتو بعد از اینکه مادران باردار و فرزند به دنیا آمده را مورد بررسی قرار دادند دریافتند مادرانی که از تهوع بارداری رنج می برند کودکانی را به دنیا می آورند که نمره بالاتری در تست های هوش کسب می کنند. خوب حالا سوال اینجاست که این دو مورد چه ارتباطی به هم دارند؟ به احتمال زیاد خانم هایی که با تهوع بارداری دست و پنجه نرم می کنند کودکان خود را در معرض سطح بالاتری از هورمون های بارداری همچون estradiol و پرولاکتین قرار می دهند و همین امر باعث می شود جنین رشد مغزی بهتری داشته باشد.
شب تا دیروقت بیدار می مانید:
افراد باهوش، شب تا دیروقت بیدار می مانند. محققان انگلیسی برای انجام دادن مطالعه خود بیش از ۲۰۰۰۰ شرکت کننده را به مدت هشت سال مورد بررسی قرار دادند و دریافتند افرادی که سطح IQ بالاتری دارند نسبت به سایر افراد بیشتر بیدار می مانند. این موضوع بدین خاطر است که افرادی با توانایی های شناختی بالاتر به گونه ای تکامل یافته اند که می توانند ریتم و ساعت طبیعی بدن را نادیده بگیرند.همین امر باعث می شود چنین افرادی تا دیروقت بیدار بمانند. اجداد ما برای جلوگیری از خطرات موجود، شب را زودتر می خوابیدند اما انسان های باهوش و مدرن امروزی در معرض این خطرات قرار ندارند و می توانند شب را تا دیروقت بیدار بمانند. فقط به خاطر داشته باشید که بزرگسالان حداقل به ۷ الی ۸ ساعت خواب در شب نیاز دارند تا بتوانند فعالیتهای خود را به درستی انجام دهند. این عدد از فردی به فرد دیگر متغیر است.
تنهایی را دوست دارید:
دوست ندارید به شهر بروید، در رویدادهای بزرگ شرکت کنید یا در مهمانیهای شلوغ شرکت نمایید؟ خوب این موضوع می تواند نشانگر هوش شما باشد. محققان انگلیسی ۱۵۰۰۰ فرد بزرگسال را مورد بررسی قرار دادند و دریافتند افرادی که سطح بالایی از IQ را دارند کمتر از سایرین در مکان های شلوغ زندگی می کنند و حضور پیدا می یابند. این افراد نسبت به سایر افراد زمان کمتری را در جامعه می گذرانند و همین موضوع باعث رضایت آن ها از زندگی می شود.اجداد ما در قبایل زندگی می کردند و برای رفع نیازهای خود مجبور بودند با هم تعامل و ارتباط داشته باشند. افراد بسیار باهوش به گونه ای توسعه یافته اند که می توانند خود را به سرعت با جامعهی در حال تغییر وفق دهند.
طنز عامیانه را دوست دارید:
اگر حس طنز دارید زیاد ناراحت نشوید. این موضوع می تواند نشانگر هوش شما باشد. دانشمندان اتریشی ۱۵۰ نفر را مورد بررسی قرار دادند. آن ها هوش کلامی و غیر کلامی افراد را ارزیابی کردند. افرادی که جوکهای عامیانه را ترجیح می دادند سطح بالایی از هوش را داشتند. این موضوع بدین خاطر است که افراد برای درک و تفسیر چنین جوک هایی باید با عضلات ذهنی خود به سختی کار کنند. اینگونه طنزها پیچیده هستند.
روحیه ی استقلال طلبی را می توان در کودکان از همان ابتدا شکل داد و تقویت کرد. اما باید توجه داشت که فرزندِ شما تا یک سالگی نیاز جدی به شما دارد تا دوران دلبستگی را به خوبی بگذراند؛ اما از آن پس، با راهکارهای ذیل علاوه بر اینکه از محبت های بی دریغ و حمایت شما بهره مند می شود، می توانید از وابستگی او بکاهید و بر استقلالش بیفزایید:
1-جداسازی برای خواب:
12 تا 18 ماهگی مناسب ترین سن جداسازی کودک برای خواب است، اتاق مستقل روحیه ی استقلال را در او ایجاد می کند. البته اگر هم امکان در اختیار قرار دادن اتاق جداگانه را ندارید می توانید قسمتی از اتاق خواب را به کودکتان اختصاص دهید و این کار را می توانید با پارتیشن بندی به صورت زیبایی انجام دهید.
نکته ای که والدین باید در نظر داشته باشند، این است که 3 اتفاق مهمی که می تواند وابستگی کودک به مادر را کم تر کند شامل: جداسازی خواب کودک ، از شیر گرفتن او و از پوشک گرفتن اوست، هر کدام از این مراحل برای کودک و مادر ایجاد فشار خواهد کرد؛ برای اینکه این مراحل را به خوبی پشت سر بگذاریم باید توجه داشته باشیم تا بعضی از رخدادها و رویدادها در مراحل تربیتی نکات مهمی دارد که همزمانی این امور با یکدیگر ممکن است آسیب هایی به کودک بزند و از آنجاییکه فشار بیشتری را به او تحمیل خواهد کرد ممکن است نتیجه ی مطلوب را ندهد و باعث شود تا دیرتر به این امر دست یابیم.
اگر مطالب مربوط به این سه مرحله را قبلا مطالعه نکرده اید در آخر مقاله لینک مربوط به آنها قرار داده شده است.
2- واگذاری امور شخصی :
کودک از 2 سالگی به بعد مایل است کارهای شخصی اش (غذا خوردن، لباس پوشیدن، به پا کردن کفش و...) را خود انجام دهد . حتی این میل گاهی در کودکان 6 ماهه هم دیده می شود که دست مادر را کنار می زند تا خود شیشه ی شیر را بگیرد؛ پس به این میل فطری اش توجه و از آن استفاده کنید.
برای انجام امور شخصی کودک، زمان ویژه ای را در نظر بگیرید تا او را به هنگام رفتن به مهمانی در تنگنا قرار ندهید و دستپاچه نکنید. در صورت ضرورت می توانید از او بخواهید تا برخی کارها (کشیدن زیپ شلوار، بستن دکمه های پیراهن، بستن بند کفش و...) را داخل خودرو انجام دهد.
3- بازی:
بازی هایی از قبیل خاله بازی یا خانه بازی می تواند استقلال او را تقویت کند ، زیرا در قالب بازی، زندگی مستقلانه را تمرین می کند.
چند توصیه:
-از مراقبت شدید کودک خود بپرهیزید.
-در ناسازگاری های او با خواهر و برادرش دخالت نکنید.
-مو، بلوز و یقه ی او را صاف نکنید.
-اگر کسی از فرزند شما مطلبی را می پرسد، به جای او پاسخ ندهید.
این امور استقلال کودک را به خطر می اندازد.
استقلال در کودکان دبستانی
برای ایجاد روحیه ی استقلال در کودکان دبستانی خود ، از راهکارهای زیر استفاده کنید:
1-برنامه ریزی درسی:
با نظر خودش ، برنامه ی درسی را تنظیم کنید تا بر اساس آن ، امور مربوط به مدرسه را انجام دهد و مجبور نباشید دائم در این مساله دخالت کنید و او را متکی به خودتان بار آوردید. در هنگام برنامه ریزی علاقمندی های کودک را در نظر بگیرید. مثلا اگر دوست دارد برنامه کودک ببیند، آن را هم در برنامه ی خود منظور کند و همچنین زمانی را برای بازی ، غذا خوردن و بقیه ی امورِ او در نظر بگیرید و در تمام مراحل با کودک خود مشورت کنید. ساعتی را به او هدیه بدهید که بوسیله ی آن زمان درس خواندن و کارهایش را تنظیم کند، مثلا به او یاد دهید که ساعت را کوک کند و در برنامه های خود آن را به کار ببرد.
2- رفت و آمد به مدرسه:
در صورت امکان (نزدیکی راه، امنیت خیابان، دوستان خوب و...) اجازه دهید خودش به مدرسه برود و از همراهی او بپرهیزید.
3- اردوها:
در صورت اطمینان از مراقبت مربیان در اردوها، او را از رفتن به اردو منع نکنید. با توجه به انجام امور شخصی در اردو، استقلال او تقویت خواهد شد.
4- جمع همسالان:
با فرض داشتن همسالان خوب، اجازه دهید زمانی را با آنان باشد . حتی می تواند گاهی شب را نیز در منزل دوستان خوب و نزدیکان قابل اعتماد بماند. (البته توجه به این امر ضروری به نظر می رسد که اگر از نوعِ تربیت و اعتقادات کسانی که کودک می خواهد بدون حضور شما در کنارشان باشد اطلاعی ندارید و یا آن را مغایر با خود می بینید، این کار نه تنها به سود کودک نخواهد بود بلکه قطعا زیان هایی را نیز به او وارد خواهد کرد.)
5- خرید وسایل شخصی:
فرزند شما در سنی است که می تواند برخی از وسایل مورد نیاز خود (لوازم التحریر، جوراب، وسایل زینتی اتاق خود و...) را خود و بدون حضور شما بخرد. این عمل در استقلال او بسیار موثر است.
6- اعطای حق انتخاب:
به او اجازه دهید انتخابگر باشد. شما می توانید در مسائل گوناگون زندگی، چند گزینه ی خوب را در اختیارش قرار دهید تا یکی را برگزیند. مثلا به جای اینکه به او بگویید: «برو حمام» می توانید بگویید: «الان حمام می روی یا بعد از دیدنِ برنامه کودک؟»
چند توصیه:
-در حضور او درباره اش با دیگران سخن نگویید. این رفتار باعث می شود خود را بنده ی زرخرید شما بداند.
-وقتی از شما درباره ی مساله ای نظر می خواهد، بی درنگ نظر ندهید. ابتدا بگویید: نظر خودت چیه؟ اگر نظر خوبی داشت، بگویید نظرِ من هم همین است و اگر نظر مناسبی نداشت، نظر دهید؛ ولی نظر او را هم به طور کامل رد نکنید.
-وقنی نظری می دهد (به ویژه در جمع) هرگز با جمله هایی از قبیل این که «کسی نظر تو را نخواست» یا «این مطلب به بچه ها مربوط نمی شود» و ... او را خجالت زده نکنید.
-هنگامیکه که از مدرسه، اردو، منزل نزدیکان یا برنامه ای تفریحی برمی گردد، او را سوال پیچ نکنید که آیا خوش گذشت؛ مربیان چه کسانی بودند؛ چه کارهایی انجام دادید و... فقط کافیست به او خسته نباشید بگویید (در صورتیکه خودش مایل بود درباره ی برنامه هایش سخن بگوید، با علاقمندی به سخنانش گوش فرا دهید و این را هم در نظر داشته باشید اگر با کودک خود رابطه ی دوستانه داشته باشید و او احساس نکند که شما به او اعتماد ندارید ، خودش با علاقمندیِ زیاد مایل است تا اتفاقاتی که برایش افتاده است را در تمام مراحل زندگی با شما در میان بگذارد و شما هم با میل و رغبتی که به این امر نشان می دهید، شور و اشتیاق او برای تعریف کردن را بیشتر خواهید کرد. توجه داشته باشید هنگام گوش دادن به سخنانش دست از کار بکشید و اگر تلویزیون روشن است آن را خاموش کنید و به چهره ی او نگاه کنید و احساسات و عواطف او را مهم بشمارید)
ازدواج ابعاد گوناگونی دارد و انتخاب همسر نیز گزینه های متفاوتی دارد که جدای از نزدیکی فرهنگ ها ، جغرافیا، تحصیلات و...« سن » یکی از ویژگی هایی است که مورد توجه بوده و تفاوت سنی در همه اعصار به گونه ای بوده که نشان می دهد در تفاوت سنی زوجین ، مرد چند سالی بزرگتر از زن بوده است. همچنین فرهنگ سنتی ایران می گوید بزرگتر بودن مرد در ازدواج یک ارزش است و ضمنا جامعه شناسان دلایل گوناگونی را در این خصوص برمی شمارند. آنان معتقدند از نظر روان شناسی زن ها زودتر از مردها نسبت به مسائل زندگی عاقل تر می شوند و درکشان از مسائل درون خانواده و زندگی عمیق تر است؛ بنابراین مسئولیت پذیرند و یا بیشتر در این زمینه ها فکر می کنند. حال اگر زن چند سالی بزرگتر باشد، به طور ناخودآگاه انتظار دارد که مرد هم همانند او فکر کند و مسائل را بسنجد، برای همین زمانی که انتظارش برآورده نمی شود، این تصور تداعی می شود که مرد نسبت به خانه و خانواده بی مسئولیت است و در نهایت تنش فضای خانواده را پر می کند.
در ایران پدیده گزینش همسر، پراکندگی خاصی داشته است؛ از این رو تفاوت سن زوجین در ایران امری طبیعی به نظر می رسد و میزان این تفاوت، تا آنجا مورد توجه قرار می گیرد که در بیشتر موارد میان 4 تا 12 سال است.
هرساله شاهد ارایه آماری کلی از وضعیت طلاق در کشور هستیم. این آمارها در نگاه اولیه بیانگر افزایش طلاق در کشور است. اما اینکه دلایل طلاق چیست و در چه سالهایی از ازدواج بیشتر رخ میدهد، در کنار نگاهی به آمار گروههای سنی که دارای بیشترین میزان ازدواج و طلاق هستند، میتواند جهت پیشگیری از ادامه یافتن روند افزایشی طلاق مؤثر باشد.
با بررسی نسبت اختلاف سنی زوج به زوجه در شروع ازدواج میبینیم بیشترین ازدواجها در زوجین همسن اتفاق افتاده است .ازدواج همسنها بیش از طلاق آنهاست
در مقایسه ازدواج و طلاق در گروههای سنی مختلف میبینیم، با وجود اینکه آمار طلاق در زوجین همسن بالاتر است اما آمار ازدواجشان بالاتر از آمار طلاق آنهاست؛ بهطوریکه عموماً حدود 10 درصد طلاقها در زوجین همسن اتفاق میافتد اما حدود 12 درصد ازدواجها در این گروه انجام میشود.در نهایت نتایج نشان میدهد که میتوان عامل سن را بهعنوان یک متغیر مؤثر در کاهش میزان طلاق در نظر گرفت.
فاصله سنی مناسب میان زن و شوهر را می توان 4- 3 سال در نظر گرفت. البته این بدان معنا نیست که اگر یکی دو سال به این سنین افزوده و یا از آن کاسته شود، حتماً نباید ازدواجی انجام گیرد. شاید بتوان گفت که اگر تمام زمینه ها بررسی شده باشد و مشکل خاصی دیده نشود، می توان فاصله سنی را به دیده اغماض نگریست، ولی در عین حال بهترین و مناسب ترین فاصله سنی 4- 3 سال است. طبیعی است که اگر سایر شرایط ، مناسب نباشد، باز هم ازدواج نمی تواند موفق باشد.
بارها با خانواده هایی مواجه می شویم که فاصله سنی زوجین حتی به 25، 20، 15، 13 سال و سال های بین این ارقام بالغ می شود و با یکدیگر مشکلات عدیده ای دارند . ما دراینجا به بررسی معایب ازدواج هایی می پردازیم که فاصله سنی بین زن و شوهر در آنها زیاد است.
1- مشکل عدم درک مطلوب یکدیگر
وجود فاصله سنی زیاد موجب آن می شود که زن و شوهر نتوانند به خوبی یکدیگر را درک نمایند. فردی با داشتن بیست سال سن بیشتر ، طبیعی است که می تواند از تجارب بیشتری برخوردار باشد یا لااقل می تواند چنین احساسی داشته باشد. لذا این مسئله زمینه ای فراهم می کند که شخص ارزش لازم را به نظرات فرد کوچکتر ندهد یا طرف مقابل بیش از اندازه احساس کوچکی نماید و همیشه در حال اضطراب و تشویش باشد و بالاخره از اداره زندگی درمانده شود و همین مورد زمینه عدم تفاهم را به وجود می آورد که خود سبب پدید آمدن مشکلاتی عظیم در روابط زناشویی خواهد شد. اینان اغلب در وضع و موقعیتی هستند که توافق روحی ندارند و نمی توانند مسائل و مواضع یکدیگر را درک کنند.
2- عدم تناسب در تواناییهای جسمی
وقتی که فاصله سنی بین زن و شوهر زیاد باشد، هر یک در دوره ای از زندگانی به سر می برند که به لحاظ قوت و توان با همسر خود تفاوت های عمده دارند. مثلاً زنی که هفده سال دارد ، در دوران جوانی به سر می برد و همسر او که در 35 سالگی است، به مرز میان سالی نزدیک شده است. یکی غالباً فعال است و دیگری زودتر خسته و در اوقاتی منفعل می شود، گاه این خستگی و انفعال از طرف همسر جوان به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی گیرد و به حساب کم کاری گذاشته می شود، یا به عنوان شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت مطرح می گردد، و وقتی که با این عنوان طرح می نماید، طبیعی است که طرف مقابل احساس ناراحتی می کند و ممکن است این امر عاملی برای برانگیختگی او شود و در نتیجه محیط امن خانه تبدیل به فضایی ناامن و غیر قابل تحمل شود. در حالی که مرد قصد شانه خالی کردن از مسئولیت را ندارد ولی از طرف همسرش متهم به تنبلی و بی مسئولیتی می شود و از آنجا که در چنین مواردی مرد تنبلی را نمی پذیرد، مجادلاتی در می گیرد.
3- انعطاف پذیری کمتر فرد بزرگتر
وقتی دو جوان با یکدیگر زندگی می کنند ، به دلیل جوانی انعطاف پذیری بیشتری دارند. فرد در سنین پایین تر چون نهال جوان است، امکان تغییر فراوانی را دارد. اما درختان ، مجال کمتری برای تغییر باقی گذاشته اند.
همین امکان تغییر و تحول است که ما را به یاد کلام گهربار پیامبر اسلام (ص) می اندازد که فرمود : بیشتر کسانی که به من ایمان آوردند، جوانان بودند.
وقتی که دو نفر جوان با هم ازدواج می کنند ، برای دست یافتن به سازگاری تلاش می کنند به نظر همدیگر توجه می کنند و خود را طوری تطبیق می دهند که مورد پسند دیگری واقع شوند و بدین ترتیب رضایت طرف مقابل را جلب نمایند، حال آنکه با افزایش سن، انعطاف آدمی کاهش می یابد و همین امر در زندگانی مشترک معضل آفرین است.
4- پیدا شدن سوءظن
گاه وجود فاصله های سنی زیاد باعث می شود که زوجین سوء ظن هایی نسبت به یکدیگر پیدا کنند و ممکن است حتی نتوانند دلایلی هم برای این گونه افکار ارائه نمایند.
5- عدم ارضای غرایز
یکی از اهداف ازدواج ، ارضای غرایز است و این خود می تواند عامل مؤثری در تداوم زندگی خانوادگی باشد. اما در سنین بالا، به لحاظ غریزی افول می نماید، به نحوی که زوجین نمی توانند موجبات رضایت یکدیگر را در روابط زناشویی به نحو مطلوب تأمین نمایند و همین امر ممکن است موجبات درگیری را فراهم آورده ، محیط خانواده را متشنج کند. این مسئله در موارد چشمگیری به بروز افسردگی در زنان جوان می انجامد و در برخی از زنانی که خویشتندار و باتقوا نباشند، گرایش به انحرافات و لغزشها دیده می شود.
6- امر و نهی پیوسته ی فرد بزرگتر
در چنین خانواده هایی فرد بزرگتر به دلیل داشتن تجربه، خود را ملزم می داند که مدام به همسر خود امرو نهی کند و امر و نهی بیش از حد- که همیشه مبتنی بر حق نیست، بلکه سلیقه نیز در آن سخت مداخله می کند - موجبات ناراحتی همسر را فراهم می آورد. فرد بزرگتر احساس می کند که باید فرد کوچکتر را تربیت کند و حال آنکه او انتظار دارد که با همسر زندگی کند، نه آنکه همسر وی نقش پدر و مادر را بر عهده گرفته، به امر و نهی و تربیت وی مبادرت نماید. البته زن و شوهر باید برای تکامل وتعالی یکدیگر تلاش کنند و در مواقع ضروری به امر به معروف و نهی از منکر یکدیگر بپردازند.
7- کمرویی با همسر
یکی از مواردی که در این گونه خانواده ها دیده می شود، این است که فرد کوچکتر دچار نوعی کمرویی رنج آور است و نمی تواند به راحتی مشکلات خود را با همسر خویش در میان بگذارد. لذا حرف های ناگفته در این خانواده ها بسیار است و مجال مناسبی برای طرح آنها وجود ندارد. سخنان ناگفته بر دل فرد رنجیده سنگینی می کند و گاه به فضای بیرون از خانه کشیده شده، برای دیگران مطرح می شود و این امر مورد قبول و پذیرش فرد بزرگتر نیست. زیرا او فکر می کند که همسرش اسرار خانواده را به بیرون از خانه برده ، برای این و آن نقل می کند و این خود موجب بروز اختلافات تازه ای می شود و اگر فرد کوچکتر دردها را بازگو نکند، آنها بر روی هم انباشته شده ، او را افسرده می کند. در حالی که درد دل کردن به آرامش فرد کمک می کند و او از این که همسری دارد که به درد دلهای وی گوش می دهد، احساس آرامش می کند، زیرا خوب شنیدن درد دلها بخشی از تسکین آلام است و بدین ترتیب فرد به پالایش روانی دست می یابد. وجود چنین فضایی در خانواده ضامن سلامت و بهداشت روانی زوجین است. وجود کمرویی بسیار و رنج آور مانع بیان دردها شده ، چون تخلیه روانی صورت نمی گیرد، سلامت روانی فرد کوچکتر در معرض خطر قرار می گیرد. خانم جوانی می گفت: همسرم سالها از من بزرگتر بود و من همیشه با وی رودربایستی داشتم. از وی سؤال شد : تا کی با همسرت رودربایستی داشتی؟ او گفت: تا دو ساعت قبل از مرگ شوهرم.
8- دادن امتیازات بیش از حد
در این نوع خانواده ها ، معمولاً مشکل دیگر این است که فرد بزرگتر برای این که فرد کوچکتر را جذب کند و زندگی تداوم یابد، باید مدام به او امتیازاتی بدهد که وی را به دوام زندگی دلگرم کند. اما هر کس قادر نیست که مدام چنین امتیازاتی بدهد ، زیرا گاه دادن این نوع امتیازها برای فرد بزرگتر غیر قابل تحمل و یا غیر ممکن می گردد و بدین ترتیب از انگیزه طرف مقابل برای ادامه زندگی می کاهد. از سویی طرف کوچکتر که از نقطه ضعف همسر خویش اطلاع یافته درصدد اخذ امتیازهای بیشتری بر می آید و تقاضاهای فراوان جوانی پر انرژی و توانا ، اختلافات خانواده را تشدید و جو ناامنی را بر خانه حکمفرما می کند و بدین ترتیب خانواده ای نابسامان شکل می گیرد که کشمکشهای ناشی از آن، از ارزش والدین در نزد فرزندان می کاهد و در نتیجه تأثیرات تربیتی آنها را نیز کاهش می دهد.
9- ترس و ناامنی
در مواردی هم دیده می شود که فرد کوچکتر ، دچار ترس و و حشت می شود و این هنگامی اتفاق می افتد که مرد خانواده از سن و سال بیشتری برخوردار است.
خانمی می گفت با اینکه چند ماهی از مرگ همسرش نگذشته بود، و چندان متأثر هم به نظر نمی رسید. وقتی از اختلافات خانوادگی و تأثیرات منفی آن بر روی فرزندانش سخن می گفت، به تفاوت سنی زیاد خود با همسرش اشاره کرد و گفت : روزی که ازدواج کردم سیزده سال بیشتر نداشتم، در حالی که شوهرم در آن روزها سی ساله بود و من از دیدن او سخت دچار وحشت شده ، پیوسته از او می ترسیدم و این ترس و ناامنی تمامی وجودم را پر کرده بود و تا زمان مرگ او نیز وجود داشت، این ترس شدید همه ی آرامش مرا سلب کرده بود.
پس اگر فاصله سنی میان زوجین زیاد نباشد، این گونه ترسها کمتر دیده می شود.
تفاوت سنی زیاد بین زوجین مشکلات دیگری نیز در پی دارد که در دوره های پایانی زندگانی رخ می دهد و از آن میان می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف- احساس پشیمانی
در غالب موارد ، این نوع ازدواجها با پشیمانی همراه می شود، زیرا مشکلات فراوان ناشی از این نوع ازدواجها به قدری زیاد و غیر قابل تحمل است که در اکثر موارد موجبات پشیمانی را فراهم می کند.
ب- بروز مشکلات غیر منتظره
پیدایی مشکلات غیر قابل انتظار، پیامد نامطلوب دیگر چنین ازدواج هایی است. خانمی که همسرش را از دست داده بود و با او تفاوت سنی زیادی هم داشت، اظهار می کرد : به دلیل عدم درک یکدیگر، زندگانی ما سراسر پر ازمشاجره و دعوا بود. او در مورد عاقبت زندگانی اش با همسر بزرگتر از خود می گفت: حالا که او مرده ، پسر بزرگم مرا رها نمی کند و پیوسته به من می گوید: بالاخره با آن همه دعوا و جار و جنجالهایی که به راه می انداختی کاری کردی که پدرم بمیرد و در واقع تو پدرم را کشتی ومن هر چه می گویم مرگ پدر به دعواهای ما ربطی ندارد از من نمی پذیرد و با من سر این موضوع درگیری پیدا کرده است، یعنی تا وقتی که همسرم بود ، با او دعوا می کردیم و حالا پسرم جای او را در دعوا و مشاجره گرفته است.
ج- جرم زایی فرزندان
مشکل دیگری که در این گونه ازدواجها دیده می شود ، این است که امکان جرم زایی در فرزندان آنها بیشتر از مواردی است که زوجین فاصله سنی مناسبی با یکدیگر دارند.
د- طلاق
معضل دیگری که گاه در خانواده هایی که تفاوت سنی زوجین زیاد است دیده می شود ، مسئله عدم تحمل یکدیگر و وقوع طلاق است و در نهایت می توان گفت که مشکلاتی نظیر عدم درک یکدیگر ، نداشتن تفاهم ، عدم انعطاف پذیری کافی و عدم ارضای غرایز ، گاه به عنوان موانعی جدی بر سر راه تداوم زندگی تلقی می شوند و طلاق که مرگ اجتماع کوچک خانواده است ، رخ می دهد.
توجه
با بررسی سن ازدواج در میان قشرهای مختلف و جوامع گوناگون در می یابیم که غالبا ًسن مردان در جریان ازدواج بیش از زنان است. آلن ژیرار می نویسد : آگاهی های جمعیت شناسانه درباره سن همسران به هنگام ازدواج آموزنده است و می دانیم که بیشتر اوقات ، افرادی با هم پیوند زناشویی می بندند که از لحاظ سنی به هم نزدیک باشند. از این رو تناسب سنی را باید به عنوان یک ضریب مهم همسان همسری که در جامعه از اهمیت والایی برخوردار است، در نظر بگیریم.
دیدگاه دینی
از نظر اسلام ازدواج کردن با تفاوت سنی زیاد ، امر نامشروعی نیست و آنچه در سنت پیامبر دیده می شود، حکایت از مشروعیت این نوع ازدواج دارد. کمالات پیامبر به عنوان انسانی کامل به حدی بود که به خوبی با حضرت خدیجه (س) زندگانی کرد و در آن زندگانی معضلی به خاطر تفاوت سن و سال دیده نمی شد و از سوی دیگر خدیجه (س) نیز زنی با کمال و بی نظیر بود. تمامی ثروت فراوان خود را در راه تبلیغ اسلام صرف نمود و اولین زنی بود که به پیامبر ایمان آورد، در شعب ابیطالب با دیدن تمامی مشقت ها، به دلیل علاقه ای که به اسلام و پیامبر داشت، همه آنها را تحمل کرد و فاطمه (س) را برای پیامبر به یادگار گذاشت. پیامبر نیز به عنوان همسری باوفا هر گاه که نام خدیجه (ع) را می شنید اشک در چشمان مبارکش حلقه می زد، به نحوی که اطرافیان آن حضرت ، تأثر او را به خوبی حس می کردند.
نتیجه آن که فقط کسانی می توانند در این نوع ازدواج ها موفق باشند که از رفتار پیامبر (ص) و خدیجه (ع) به خوبی متأثر باشند.
امام صادق ( ع ) می فرمایند :
العارفه لاتوضع الا عندالعارف
زن فهمیده ی فرزانه باید در کنار مرد فهمیده قرار گیرد نه غیر آن .
در پایان تأکید می کنیم که ضمن رفع مشکلات چنین خانواده هایی از طریق مشاور خانواده باید به دختران و پسرانی که قصد ازدواج دارند ، آموزش داد که فاصله سنی بین آنان بین سه یا چهار سال و حداکثر هفت سال باشد و این چیزی است که باید در موقع راهنمایی قبل از ازدواج برای آنان تشریح نمود تا دریابند که با فاصله سنی کمتر ، مشکلات کمتری خواهند داشت، مشروط بر این که به سایر جنبه های لازم برای ازدواج موفق نیز توجه کافی مبذول دارند.
تذکر
شاید یکی از خوانندگان این مطلب شما برادر یا خواهر گرامی باشید که تفاوت سنی زیاد با همسر خود داشته باشید و ذهن شریفتان مشغول گردد که این مشکلات در زندگی ما هم بروز خواهد کرد. پس چه باید کرد و راه حل چیست؟ نگران نباشید ، زیرا شما با پیامدهای تفاوت سنی زیاد آشنا شده اید و با اراده و کسب راهنمایی می توانید از بروز مشکلات جلوگیری نمایید.
http://article.tebyan.net
یکی از بحثهای داغی که این روزها نقل بعضی از محافل شده و نسبت به آن اظهارنظرهای متفاوتی میشود، محدوده سنی ازدواج جوانان است. این سن برای دخترها 16 تا 18 سال و برای پسرها 19 تا 21 سال ذکر میشود...
در حالی که از دیدگاه روانشناسی، ازدواج کردن در سنین یاد شده قابلتامل است. برای بررسی این موضوع و نقد اینکه آیا نوجوانان در این سنین قادر به اداره یک زنگی مستقل هستند یا خیر نظرات دکتر سیدعلی احمدی ابهری، روانپزشک و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران را جویا شدهایم که میخوانید.
سوال: آقای دکتر! آیا تنها با رسیدن به بلوغ جسمانی، میتوان از عوامل دیگری که در شروع یک زندگی مشترک نقش دارند چشمپوشی کرد؟
از نظر ما سن ازدواج باید مبتنی بر سه اصل بلوغ جسمانی، بلوغ روانی و بلوغ اجتماعی باشد. منظور از بلوغ جسمانی دوران توانمندی فرد از نظر تولید مثل است که برای دختران از حدود سنین 12 تا 14 سالگی و در پسران از حدود 14 تا 16 سالگی شروع میشود. بلوغ روانی، عنوانی است که روانپزشکان از آن تحت عنوان رشد شخصیت نام میبرند. از لحاظ حقوقی نیز بلوغ روانی با عنوان رشد شناخته میشود. اما اختلافی که ما با حقوقدانان در این زمینه داریم این است که حقوقدانها به حداقل کفایت میکنند و معتقدند فقط کافی است فرد توان تشخیص مصالح خود را داشته باشد ولی عقیده روانپزشکان و اصولا مکاتب روانشناختی بر این است که فرد باید از لحاظ شخصیتی، توانمندی، پختگی و رشد به مرحلهای برسد که نه تنها نسبت به خود شناخت کافی پیدا کند و بتواند مصالح خود را تشخیص بدهد بلکه نسبت به فردی که در نظر دارد با او ازدواج کند نیز شناخت کافی بهدست آورد.
سوال: و منظور از بلوغ اجتماعی چیست؟
بلوغ اجتماعی به معنی توانمندی لازم برای اداره امور خانواده، همسر و فرزندان است. این امر، مستلزم برآوردهشدن نیازهای اقتصادی، بهداشتی، علمی، آموزشی و... برای گذراندن زندگی است تا فرد بتواند با آن، مسکن و حداقل نیازهای خانواده را تامین کند.
سوال: خصوصیاتی که ذکر کردید معمولا در چه سنی بهدست میآید؟
بستگی به فرد دارد. یک فرد ممکن است در سن 20 سالگی زمینههای فوق را یکجا و کامل پیدا کند. در حالی که فردی دیگر در سنین بالاتر هم نتواند به آنها دست یابد. در مورد خانمها هم به همین شکل است. یک دختر جوان ممکن است در سن 14 تا 15 سالگی به رشد کامل جسمانی رسیده باشد اما رشد روانی و شخصیتی او کامل نشده و توانایی ایجاد یک رابطه درست با همسر، فرزند، اطرافیان خود و از جمله خانواده جدیدی که با او پیوند میخورد یعنی خانواده شوهر را نداشته باشد. در این صورت تبعات آن نه تنها به فرد و خانواده بلکه به جامعه هم کشیده میشود. جامعهای که نیازمند افراد فعال، آگاه، پخته و توانمند است. بنابراین ما فقط سن را ملاک اولیه و اصلی برای تشکیل خانواده یا ازدواج قرار نمیدهیم.
البته به این نکته هم باید اشاره کنم که خردهگیری و سختگیری و اینکه افراد فکر کنند ابتدا باید همه امکانات را فراهم و تمام دورههای تحصیل را طی کنند، شغل پردرآمدی داشته باشند و بعد ازدواج کنند را تایید نمیکنیم. صحبت ما در مورد حداقلهاست. اگر فرد بتواند به توانمندیهای شخصیتی، اجتماعی، اقتصادی و... برسد، میتواند ازدواج کند که این اتفاق میتواند در شروع دهه سوم زندگی باشد که بسیار هم مطلوب است. البته گاهی ممکن است افراد در همان زمان هم آمادگی لازم برای ازدواج را پیدا نکنند و انجام این کار مهم به سنین و سالهای بعدی موکول شود.
سوال: آیا جوانان کشور ما این قابلیت را دارند که در سنین ذکر شده به این حد از بلوغ روانی و اجتماعی برسند؟
ممکن است برای تعداد کمی از افراد این اتفاق بیفتد اما طبیعتا این امر برای اکثریت افراد جامعه محقق نمیشود. البته این تعداد کم نیز وابسته به خانوادهشان هستند. خانواده این افراد، معمولا خانوادهای تحصیلکرده و هوشمند هستند، خانوادههایی که ازدواجوالدین بر پایه اصول و ازدواج و انتخابشان برنامهریزی شده است و مسیر رشد درستی را برای فرزندانشان فراهم کردهاند.
سوال: پس با توجه به گفتههای شما، رسیدن به این حد از بلوغ در شهر و روستا و با توجه به سطح تحصیلات، فرهنگ و سایر شرایط محیطی در افراد متفاوت است؟
بله دقیقا. برای هر فرد، هر خانواده و هر اجتماع کوچک و بزرگ این مساله متفاوت است. اما به هر حال ما یک حداقلهایی را نیاز داریم. علت تاکید بر انجام مشاوره قبل از ازدواج نیز همین است که ما ببینیم دو نفری که میخواهند ازدواج کنند به بلوغ روانی و اجتماعی رسیدهاند یا خیر.
سوال: بهتر است تفاوت سنی زوجین چقدر باشد؟
ما اختلاف سنی 5 سال را مطلوب میدانیم. در این صورت میتوانیم بگوییم که زمینهها به عنوان قدم اول یعنی حداقل اختلاف سن شروع میشود. اگر مبنا را فقط سن در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم حداقل سن ازدواج در دختران 18 سال و در پسران 5 سال بیشتر یعنی 23 سال است البته با حداقل توانمندیها، مهارتها، حرفه و تحصیلات.
اگر خانمی از همسرش بزرگتر بود چطور؟
این مساله هم اگر بهصورت موردی در جامعه وجود داشته باشد و همراه با مشاورههای لازم، شناخت فردی و شناخت نسبت به فرد مقابل باشد، مشکلی نیست و میتوان آن را پذیرفت اما به عنوان یک قانون عام مورد تایید نیست.
سوال: همیشه بحث بر سر فاصله سنی زوجین است و کمتر در مورد فاصله سنی والدین با فرزندانشان اظهارنظر میشود. نظر شما در این رابطه چیست؟
ازدواج کردن به مفهوم این نیست که بلافاصله زوجین بچهدار شوند. البته اگر زوج سن بالاتری داشته و پختگی و تجربه داشته باشند، چنانچه بلافاصله بعد از ازدواج بچهدار شوند، مشکل چندانی نخواهند داشت. اما جوانانی که با حداقل سنینی که صحبت کردیم ازدواج میکنند نباید برای بچهدار شدن عجله کنند. شروع زندگی به معنای افزایش تعداد افراد خانواده نیست. شروع زندگی مستلزم زمانهایی است که زندگی مشترک برای یک زوج بسیار جوان معنادار شود و اصطلاحا جا بیفتد. بنابراین پاسخ به این سوال که یک دامنه وسیعی را شامل میشود، خیلی آسان نیست. اگر ازدواج در دهه سوم زندگی که مطلوبترین زمان برای ازدواج است صورت بگیرد و در این سنین زوج صاحب فرزند شوند فاصله مناسبی بین آنها و فرزندانشان ایجاد میشود. به عنوان نمونه برای یک مرد 30 ساله و یک زن 25 ساله بچهدار شدن بسیار مناسب است. اما برای زوجی که در 23 سالگی و 18 سالگی هستند زود است و باید ابتدا تجربه کسب کنند و بعد صاحب فرزند شوند.
منبع: salamat.ir
این روزها در هر محفل خانوادگی و دوستانه که وارد میشوید یکی از بحثهای داغ، بحث ازدواج جوانان است، برای عدهای چرایی تأخیر در ازدواج و برای عدهای توصیه به امر ازدواج در سنین پایین، اما در این دوره ازدواج در سن پایین، صحیح است؟
گسترش دامنه ارتباطات و دسترسی آسان به وسایل ارتباطات جمعی، ورود انواع شبکههای اجتماعی و باز شدن باب آشناییهای رودررو در محل کار و تحصیل یکی از مهمترین دلایلی است که امروزه جوانان کم سن و سال را به سمت خود کشانده و بعضاً موجب آشنایی و دوستی و نهایتاً ازدواج است،که البته عدم موفقیت این سبک ازدواج نیز جای بسی بحث دارد.
اما در این بین آنچه به عنوان یک نظریه کارشناسی مطرح است، این است که آیا اساسا ازدواج در سنین پایین امر صحیحی است یا خیر و آیا میشود برای ازدواج سن و سال تعیین کرد یا نه؟
چه بسیار افرادی که زود ازدواج کردهاند و به خاطر تجربه خوبشان، موافق این امر هستند و چه زیادند افرادی که سن و سال کم را برای ازدواج مناسب نمیدانند و مخالف ازدواج در سنین پایین هستند.
آیا ازدواج سن مشخصی دارد؟
طبق آمار مربوط به سال 1391 دختران در ردهٔ سنی 20 تا 24 سال، بیشترین گروه از همسران را تشکیل میدهند و برای ازدواج مجدد بر اساس آماری در سال 1392، بیشترین ثبت ازدواج دوم برای آقایان مربوط به گروههای سنی 25تا 34 سالگی و بیشترین ثبت ازدواجهای دومِ خانمها مربوط به گروه سنی 20 تا 29 سالگی میباشد این قضیه در بین کارشناسان هم مورد اختلاف است. روانشناسان مختلف دیدگاههای متفاوتی برای تعیین سن ازدواج دارند و بهترین سن برای ازدواج دخترها 23 تا 26 و برای پسرها 27 تا 29 سال است.اما مسئلهای که در بین همه کارشناسان مشترک است این است که سن ازدواج، آن زمانی است که فرد به بلوغ کافی رسیده باشد و بتواند مسئولیت بپذیرد که این امر، شاید هیچ ربطی به سن و سال نداشته باشد.
بر اساس این تفکر، میتوان فهمید که ازدواج زمان تعیین شده و ثابتی نمیتواند داشته باشد و سن ازدواج بر اساس نیاز فردی، تربیت خانوادگی، شرایط اجتماعی و خیلی عوامل دیگر تعیین میشود.
سن ارتباط با جنس مخالف به 11 سالگی رسیده است
طبق اعلام نظر محمود گلزاری معاون سابق وزارت ورزش و جوانان، سن ارتباط با جنس مخالف تا 11 سالگی کاهش پیدا کرده است، به طوری که دوستی دختران و پسران با مسائل عاطفی آغاز میشود و سرانجام به روابط جنسی و حتی ارتباط با چند نفر کشیده میشود. مراد از «ارتباط» الزاماً روابط حاد جنسی نیست و 40 درصد از دختران پیش از ورود به دانشگاه با پسری ارتباط داشتهاند و 20 درصد دیگر قطع ارتباط کردهاند؛ بنابراین 60 درصد آنها ارتباط با جنس مخالف را پیش از سن 18سالگی تجربه کردهاند. همچنین مشخص شده است که حدود 40 درصد این افراد در زمانی ارتباط خود را شروع کردهاند که سنشان کمتر از 14 سال بوده است؛ یعنی در دوران راهنمایی. 80 درصد دختران دبیرستانی در ایران با یک پسر دوست هستند و حتی ممکن است ارتباط جنسی هم داشته باشند.
ازدواج زود هنگام احساس سرخوردگی ایجاد میکند
آمار ثبت احوال در سه ماه امسال بیانگر این امر است که 12 هزار و 88 دختر و پسر کمتر از 20 سال ازدواج کردهاند که 9 هزار و 863 زوج کمتر از 15 سال بوده است که به نظر میرسد که با یک آسیب اجتماعی جدیدی مواجه شدهایم، این جملهای است که سمیه حاجی اسماعیلی عضو هیات علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده و دکترای مطالعات زنان مطرح میکند. وی که از مخالفان ازدواج در سنین پایین و زودهنگام است،معتقد است که ازدواج زود هنگام زمانی رخ میدهد که فاصله بلوغ فکری، اجتماعی و سطح آگاهی اجتماعی و بلوغ جنسی زیاد شده باشد،چنانکه ممکن است افراد به بلوغ جنسی رسیده باشند اما به بلوغ فکری و اجتماعی نرسیده باشند که همین امر باعث میشود وقتی ازدواج میکنند احساس ناتوانی و زندگی منجر به طلاق شود،حتی ممکن است دختران به بلوغ جنسی رسیده باشند اما از لحاظ روانی آمادگی برای فرزند آوری و پذیرش این مسئولیت نباشند. هر سنی اقتضائات خود را دارد و جدای از خانواده و هم سن و سالان و جا ماندن از فرصتهای آموزشی و امکان ادامه تحصیل فردی که زیر 15 سال دارد، بچگی میکند و درست نیست، بچه به سن کم وارد عرصه خانوادگی شود.
در زمان قدیم زندگیها با اکنون فرق داشت و مادربزرگها و پدربزرگها قدرت انتخاب همسر داشتند اما اکنون بین بلوغ فکری،سطح آگاهی و بلوغ جنسی فاصله افتاده است و بنده با کسی که بلوغ اجتماعی و توانایی مدیریت ندارند،مخالف هستم.
برای کنترل روابط دختر و پسر تشکیل خانواده توصیه نمیشود
عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده میافزاید: بنده برای کنترل روابط دختر و پسر ازدواج را مطرح نمیکنم، هر چند ممکن است کنترل نشود و تبعات بیشتر شود اما نتایج تحقیقات نشان داده است افرادی که ازدواج زود هنگام داشتهاند، دچار افسردگی هستند. حاج اسماعیلی تأکید میکند: قدرت انتخاب خیلی مهم است و همسرگزینی از گذشته با اکنون بسیار فرق کرده و قبلا خانواده و فامیل مشخص میکردند اما اکنون خود افراد انتخاب میکنند و این خیلی مهم است، زیرا ازدواج زود هنگام احساس سرخوردگی ایجاد میکند.
اکنون یکی از عوامل طلاق عدم مهارت ارتباطی و نارضایتی جنسی است و به همین دلیل من مخالف ازدواج زود هنگام هستم و معتقدم باید به موقع ازدواج کرد و برای ارتباط با جنس مخالف راهکار دیگه داشت،البته ناگفته نماند که به خاطر شبکههای اجتماعی وضعیت از دست خانوادهها خارج شده و تربیت خود به خود به بیرون از خانواده رفته و خانواده باید راهکاری را برای کنترل و نظارت پیدا کند.
ازدواج زودرس و همچنین دیرهنگام و دیر رس دو سر طیفی هستند که هر دو آسیب زننده هستند، چنانکه تاخیر در سن ازدواج از سن 30 به بالا و تجرد قطعی و اقدام به جدایی و تجرد پیشهگی از یک سو و از سوی دیگر ازدواج زودرس در سن بچگی،افسردگی،پشیمانی و جدایی هر دو آسیبزننده هستند.
حاج اسماعیلی با وجود اینکه معتقد است طلاق یک پدیده اجتماعی است و تک عاملی نیست و علل و عوامل مختلف منجر به آن میشود اما ازدواج زود هنگام را یکی از عوامل طلاق میداند و میگوید: ازدواج به موقع در سن 20 سالگی برای دختر بسیار مناسب است چرا که نیازهای وی بر طرف میشود و افرادی که ازدواج نمیکنند احتمال اینکه ارتباط با غیر کنند، وجود دارد.
عواقب ازدواج در سنین پایین
- دختر یا پسرهای نوجوان به دلیل اینکه هنوز به رشد ذهنی، عاطفی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... نرسیده اند، بسیاری از مهارتهای لازم برای رسیدن به یک زندگی موفق و پیروز را کسب نکرده اند به همین دلیل معمولاً در زندگی مشترکشان با ناسازگاری ها و اختلافات بسیاری رو به رو می شوند.
- وقتی دختر و پسری در سنین پایین و بدون آمادگی جسمانی، عقلی و عاطفی با یکدیگر ازدواج می کنند دچار مشکلات عدیده ای می شوند. بنابر فرهنگ ایرانی وقتی فردی ازدواج می کند بعد از شش ماه باید باردار شود در غیر این صورت برچسب اجاق کور به او می زنند به خصوص اگر فرد بدلیل سن کم، تحمل این قبیل حرف ها را نیز نداشته باشد برای پایان دادن این حرف و حدیث ها به فکر باردار شدن می افتد که نه تنها در همه دوران بارداری با مشکلاتی مواجه می شود بلکه زایمانش در اغلب موارد پری ناتال (تحت مراقبت های لازم) می بایست انجام گیرد. اما مساله فقط به همین جا ختم نمی شود چون احتمال مرده زایی یا عقب ماندگی ذهنی فرزندان نیز وجود دارد.
- پسرانی که در سن پایین ازدواج می کنند پس از مدتی که در جمع دوستان و همسالان مجرد خود قرار می گیرند دچار یاس و ناامیدی می شوند و حس می کنند با ازدواج، موقعیت های زندگی مجردی را از دست داده اند. البته پزشکان معتقدند این افراد به دلیل حس نارضایتی از زندگی که همیشه با آن دست وپنجه نرم می کنند بیشتر از بقیه افراد مستعد بیماری های قلبی و عروقی هستند.
- با توجه به این که افراد در سنین نوجوانی هنوز به ثبات عاطفی لازم نرسیده اند، ممکن است در انتخاب خود عاقلانه تصمیم نگرفته و پس از ازدواج دچار پشیمانی شود. خیلی وقت ها دیده ایم افرادی که در سنین نوجوانی ازدواج کرده اند، گفته اند که من آن زمان کم تجربه بودم و نمی دانستم در زندگی دنبال چه چیزی هستم. الان سلیقه ام عوض شده و انتظارات دیگری از همسرم دارم. این اتفاق به دلیل تغییر نگرش ها و رشد فکری او می افتد.
- معمولاً خانواده ها و بزرگترها به دلیل اینکه گمان می کنند فرزندشان سن کمی دارد و قادر به حل همه مشکلات زندگی مشترک نیست سعی می کنند به گونه های مختلفی در زندگی خصوصی آنها دخالت کرده و به قولی آنها را راهنمایی نمایند. در حالیکه این جریان معمولاً پس از پختگی افراد به دلیل عادت والدین نیز ادامه می یابد و زندگی را از کنترل زن و مرد خارج می کند.
منابع:
tebyan.net
aroosi.akairan.com
http://www.farsnews.com
خود کشی و انواع آن Suicide
خودکشی یکی از آسیب های مهم فردی و اجتماعی است که به طور متوسط در میان معتادان و بیماران اعصاب و روان بیشتر است .فرد خودکشی کننده بر این باور است که در زندگی به اهداف و امیال خود نرسیده و زندگی مفهوم خود را از دست داده است ومرگ بهتر از آن است.خودکشی عملی است آگاهانه و کاملاً ارادی که فرد برای پایان دادن به زندگی خویش انجام می دهد.خودکشی ممکن است موفق یا ناموق باشد.
انواع خودکشی :
خودکشی خودخواهانه Egoistic Suicide
خودکشی خودخواهانه حاصل احساسی تنهایی، درون گرایی، انزوا، و یا نوعی اختلال روانی است. معمولا در خودکشی خودخواهانه همبستگی فرد با زندگی خانوادگی ناچیزو سست است؛ زیرا هرچه اعضای خانواده به هم نزدیکتر و صمیصی تر باشند، ایمنی فردنسبت به خودکشی بیشتر می شود . نرخ خودکشی نسبتا بالایی که در مجردان دیده می شود،تایید بر این مدعا است.
خودکشی دگر خواهانه ( نوع دوستانه) Altruistic Suicide
درواقع در این نوع خودکشی فرد وظیفه اخلاقی عمیقی را درخود احساس می کند و علاقه مند می شود تا خود را فدای دیگران کند. وقتی فردی به احساس همبستگی و انسجام قوی نسبت به یک گروه فوق العاده یکپارچه و متحد مقید باشد، ارزش ها و هنجارهای گروه را از آن خودمی داند و بین منافع خود و گروه فرقی نمی گذارد. به عنوان مثال جاسوسی که دستگیر شده،قبل از آن که حرفی بزند و اسراری را فاش کند، کپسول سمی را می بلعد. درجوامعی که از همبستگی گروهی نسبتا بالایی برخوردارند، خودکشی دگرخواهانه بیشتر رواج دارد و زندگی فردی را مجموعه ای از سنت ها و عادتهای رایج به شدت کنترل می کند. البته این نوع خودکشی در جامعه های نوین نیز گاه در ارتش ، یعنی جایی که الگوهای کهن امر و نهی متداول است دیده می شود.
خودکشی ناشی ازبی هنجاری ( آنومیک ) Anomic Suicide
هرگاه نظارتی که جامعه بر رفتارها و هنجارها دارد ضعیف یا حذف شود، حالت "بی هنجاری" یا "نابسامانی"در جامعه به وجود می آید . بی هنجاری از تضعیف وجدان اخلاقی ناشی می شود و عموما با بحران ها ی بزرگ اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی همراه است. عدم تعادل میان آرزوهای افسارگسیخته و وسایل ارضایشان ناگزیر کشمکش های حاد درونی بر می انگیزد که آنها را به خودکشی سوق می دهد.
در دوران بحران های شدید اقتصادی و اجتماعی و زمانی که فشار تورم در جامعه شدید است، احتمال خودکشی بیشتر می شود. چون در چنین مواقعی هنجارهای اجتماعی بیشتر تضعیف می گردد. خودکشی ناشی از بی هنجاری درست در برابر خودکشی های سنتی که از نوع خودخواهانه است، قرار می گیرد . در این نوع خودکشی، فرد به حیاتش نه از آن رو پایان می دهد که هنجاری را شکسته، یا به قانون را زیر پا گذاشته، بلکه بدین سبب دست به خودکشی می زند که بعد از تلاش بسیار زندگی را سراب، پیروزیها را بی فرجام و حیات را پوچ یافته است.
خودکشی تقدیرگرایانه ( جبری) Fatalistic Suicide
این خودکشی نوعی عکس العمل به کنترل و تنظیم افراطی اجتماعی جامعه است، زمانی که جامعه به حد مفرط و شدیدی دست به ” ایجاد نظمی دستوری ” میزند و فرد به شدت تحت تسلط اجتماعی قرار دارد و هر چیزی تحدید شده ،کنترل شده ،منظم ،خشک و بی روح است. در این مواقع حق گزینش از افراد سلب شده و فرد تحت شرایط اجباری ، نمیتواند اهداف و راههای رسیدن به آنها را فراهم کند.4نوع خودکشی فوق توسط امیل درکهایم Emile Durkheim تعریف شده است
خود کشی اُتانازی Euthanasie
این نوع خودکشی که به آن «مرگ آسان» می گویند. این خودکشی مخصوص بیماری های صعب العلاجی است که با رضایت خود از پزشک معالح تقاضا می کنند که به او در داشتن مرگی راحت کمک کند؛ که این نوع مرگ می تواند با تزریق دوز بالای دارو یا قطع کردن اکسیژن و جداکردن دستگاه هایی باشد که به حیات بیمار
کمک می کند. اتانازی در کشورهایی مثل هلند و کانادا در مواردی که احتمال درمان بیمار غیرممکن است به شکلی غیر مستقیم وجهه ای قانونی دارد.
خودکشی آیینیReligious
در کنار مذاهبی که خودکشی را گناه می دانند آیین هایی هستند که طبق اعتقاداتشان دست به خودکشی های گروهی یا فردی می زنند نمونه بارز آن خودکشی «شکم دری» سامورایی هاست. آنها خودکشی را امری شرافتمندانه می دانند و آن را مختص زمان هایی می دانند که گناهی مرتکب شده باشند و خودشان را مستوجب مرگ بدانند برای همین شمشیری را در شکمشان فرو می کنند.
خود کشی ترحمی
در ای نوع خودکشی هدف جلب توجه اطرافیان است برای همین هم به امید داشتن یک خودکشی ناموفق اقدام به خودکشی می کند و طی یک حرکت نمایشی نگاه های دیگران را به سمت خودش می کشاند. مثل عاشق شکست خورده ای که برای بدست آوردن دل معشوق دست به خودکشی نمایشی میزند.
خودکشی پنهان
بیشترین آمار میزان خودکشی را به خودش اختصاص می دهد. در خودکشی پنهان یا مزمن شخص در ظاهر اقدام به خودکشی های معمول نمی زند بلکه در این روش فرد مورد نظر با علم و آگاهی دست به کارها و رفتارهایی می زند که می داند ادامه دادن آنها باعث بروز اختلالات و مشکلات جسمی برایش می شود و او بدون توجه به هشدارهای گوناگون اطرافیان و پزشکان به کار خودش ادامه می دهد. استفاده از داروهای غیر مجاز و یا عدم استفاده از داروهای درمانی تجویز شده و اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی در این گروه قرار می گیرند.
رفتار های قبل ازخودکشی
معمولاً افرادی که اقدام به خودکشی می کنند دارای برخی خصوصیات رفتاری مشترک هستند ؛ اغلب در سطح اقتصادی پایین جامعه قرار دارند و یا این که دچار افسردگی می باشند . اضطراب مزمن ، افسردگی ، تهدید به خودکشی و ... از نشانه های مهم رفتاری هستند که منجر به خودکشی می شوند . این افراد اغلب تصور می کنند که با مشکلی بزرگ وغیر قابل تحمل روبه رو هستند که تنها چاره باقی مانده مرگ است .رفتارهای خودکشانه نتیجه تعامل پیچیده عوامل پزشکی اجتماعی و خانوادگی می باشد . تغییرات اجتماعی که ممکن است با افزایش خودکشی جوانان مرتبط باشد عبارتند ازعوامل افزایش دهنده ی افسردگی کودکی ، کاهش ثبات خانوادگی و افزایش دسترسی به سلاح .
دراروپا بزرگترین موج خودکشی جوانان طی جنگ جهانی بود و ازدلایل آن می توان به بیکاری دسته جمعی ، ناکامی های ناشی ازآن حتی در بین افراد با تحصیلات بالا ، کاهش اعتقادات مذهبی ،مدارا با رفتارهای بحرانی در خرده فرهنگ جوانان و اثرات طلاق بر کودکان اشاره کرد . عوامل بسیاری به نسبت های خودکشی بستگی دارند مانند جنس مذکر ، بیوه گی ، مجرد یا مطلقه بودن ، تمرکز جمعیت ، بحران های اقتصادی ، سکونت در کلان شهرها و شهر های بزرگ ، سابقه اختلافات خانوادگی در زمان کودکی ،اختلالات روانی و بیماری های جسمی .
شاخص های مهم رفتاری قبل از خودکشی
-افسردگی :Depression
-غمزدگی : Melancholy
- گیسختگی در روابط صمیمانه ی شخصی
- سابقه ی خودکشی در خانواده
- سابقه ی اقدام به خودکشی در فرد
- انزوای اجتماعی social isolation
- الکلسیم و اعتیاد Addiction
- فقر ومحرومیت مزمن و بیکاری
- رفتارهای پرخاشگرانه در خانه یا محیط اجتماعی ، خانواده متعارض و آشفته
- صحبت مستقیم یا غیر مستقیم درباره ی خودکشی
- نوشتن وصیت نامه و طرح ریزی قاطع قبلی
- تغییرات ناگهانی در رفتار مانند بی قراری غیرعادی ، ناآرامی و یا انتقال از افسردگی به حالت خوشی و شادمانی که باعث پوشاندن حالات روانی اصلی می شود
- بیماری های روانی ، افسردگی اختلال شخصیت،خود بیمارانگاری و مصرف مواد
- از دست دادن ،همسر ،والدین ،فرزندان ،نزدیکان و دوست صمیمی
- سابقه بستری شدن در بیمارستان روان پزشکی
- آزار و رنجیدگی از نوع غیر قابل تحمل برای فرد
- بیماری مزمن جسمی
لذا با توجه به موارد فوق در افراد می توان به نحوی به بیماران یا افراد در معرض خطر کمک نمود تا از این اقدام تخریب کننده ممانعت نمود.
اضافه کردن خطوط رنگ یک راه عالی برای جذاب کردن خودتان است. دو راه موقت و دائمی برای انجام این کار وجود دارد. در حقیقت، می توانید قبل از رنگ کردن مو و استفاده از رنگ دائمی ،از یک رنگ موقت برای تشخیص اینکه چه رنگ و مدلی می خواهید استفاده کنید،.
در اکستنشن از بستن موها استفاده کنید
۱- یک نوع از اکستنشن موی رنگ شده را انتخاب کنید
دو نوع اکستنشن مو وجود دارد: موی مصنوعی و واقعی. اکستنشن های مصنوعی ارزان تر هستند و به راحتی در فروشگاه های عرضه یافت می شوند. اکستنشن های واقعی مو گران تر هستند و می توانند در سالن ها و فروشگاه های زیبایی عرضه شوند. بر خلاف اکستنشن های مصنوعی، می توان آنها را صاف و مرتب کرد.
۲- قسمتی از موهای خود را که می خواهید اکستنشن کنید جدا کنید
تصمیم بگیرید چه جایی را میخواهید رنگ بگذارید، سپس شانه را روی یک دسته از دنباله ی موهایتان بکشید و از آن برای ایجاد یک قسمت استفاده کنید. شما هرگز نمی خواهید که یک اکستنشن به بالای سر خود اضافه کنید، زیرا شانه و بافت آن مشخص خواهد بود.
در صورت لزوم موهایتان را ببندید و جمع کنید.
۳- اکستنشن موها را باز کنید
بخش شانه شده را پیدا کنید و آن را به طوری بچرخانید که موها روبروی شما قرار گیرد. شانه را بین انگشت شست و سبابه خود نگه دارید. با یک شست دست خود را بر روی وسط شانه فشار دهید. هنگامی که باز شود شما صدای کلیک میشنوید.
۴- شانه را درست زیر قسمت تعیین شده، به موهای خود بکشید
اکستنشن را بچرخانید تا بخش شانه شده مقابل سرتان قرار گیرد.شانه را درست زیر قسمت ایجاد شده به موهای خود بکشید، اطمینان حاصل کنید که دندانه ها موهای شما را محکم گرفته اند.
۵- بسته شانه شده را گیره بزنید
انگشتان دست خود را روی دو طرف اکستنشن فشار دهید، با این کار احساس می کنید محکم تر سر شما را گرفته است.
۶- در صورت لزوم اکستنشن را تنظیم کنید
اگر اکستنشن بیش از حد بلند است، می توانید آنرا کوتاه کنید تا با طول موهای طبیعی خودتان هم اندازه شود. اگر از یک اکستنشن ساخته شده از موی طبیعی استفاده کنید، می توانید آن را فر یا صاف کنید تا با بافت موی شما تطبیق یابد.
موهای کوتاه بالایی به سمت لایه های نازک تر میروند و آنها را مانند موهای واقعی میکنند.
از حرارت کم برای صاف کردن یا فرکردن استفاده کنید. گرمای زیاد می تواند به اکستنشن آسیب برساند، حتی اگر از موهای واقعی ساخته شده باشد.
۷- موهای خود را به حالت طبیعی برگردانید
موهای شما اکنون گیره ای از اکستنشن را پوشش داده و آن را واقعی تر می کند. در پایان روز، حتما اکستنشن را درآورید.
از اسپری رنگ کردن مو استفاده کنید
۱- از لباس خود محافظت کنید
اسپری های رنگی همه چیز را خراب میکنند، اما تا زمانیکه مرطوب باشد (خشک نشده باشد). برای جلوگیری از هرگونه خرابی، یک حوله قدیمی بر روی شانه های خود بندازید یا پیراهن کهنه بپوشید.
۲- موهایتان را هرطور که میخواهید مدل دهید
اسپری رنگ کردن مو به عنوان یک اسپری مو عمل می کند. اگر قصد دارید موهایتان را صاف یا فر کنید، این کار را انجام دهید.
۳- یک رشته موی ۱ اینچی (۲.۵۴ سانتیمتر) را بگیرید
شما می توانید رشته را از هر کجا که بخواهید جدا کنید، حتی از بخش طبیعی موهای خود. اگر قصد دارید یک رشته از موهای خود را رنگ کنید، ابتدا بقیه موها را کنار بزنید.
۴- اسپری رنگ کردن مو را روی موهای خود بزنید
رشته ی مو را از سر خود دور نگه دارید. آن را بچرخانید به طوری که به صورت عمودی قرار بگیرد، سپس جلو و عقبش را اسپری کنید. این کمک خواهد کرد که احتمال رنگی شدن قسمتی از موهایتان که نمی خواهید، کم شود.
شما باید ابتدا باید برای چند دقیقه قوطی را تکان دهید. برچسب روی قوطی را بخوانید.
۵- صبر کنید تا اسپری خشک شود، سپس موهای خود را شانه کنید
مانند اسپری معمولی، اسپری رنگی نیز به سرعت خشک می شود. پس از خشک شدن، رشته ها را با یک قلم مو و یا مسواک شانه کنید. این کمک میکند که رشته هایی که به هم چسبیده اند جدا شوند.
توجه داشته باشید که برخی از اسپری های رنگی ممکن است بر روی قلم مو یا شانه شما بمانند.
۶- بیایید سراغ رشته ها برویم و در این مدت از آن لذت ببرید
اگر بقیه محصولات مو را جدا کرده اید، آن را به قسمت طبیعی موی خود برگردانید. مراقب باشید که موهای خود را خیس نکنید زیرا ممکن است رنگ کردن مو پاک شود.
اسپری رنگی مو معمولا ۲ تا ۴ شامپو مصرف میکند. رنگ های تیره تر ممکن است موهای لطیف و نازک را از بین ببرند.
از گچ مو استفاده کنید
۱- با موی پاک و بدون هیچ محصولی شروع کنید
گچ مو به موی تازه شسته شده به راحتی میچسبد. اگر موهای خود را برای چند روز نشسته اید یا اگر از محصولات مو استفاده کرده اید ،موهای خود را با شامپو و نرم کننده بشویید، سپس آن را خشک کنید. کرم ها، اسپری ها، و روغن ها را استفاده نکنید.
۲- لباسی را که مشکلی ندارد اگر کثیف شود بپوشید
یک حوله قدیمی را روی شانه های خود قرار دهید و آن را با گیره ثابت کنید. یکی دیگر از گزینه های دیگر این است که پیراهن کهنه بپوشید تا بتوانید به راحتی آن را دور بیندازید.
۳- ۱ اینچ ازبخش وسیعی از موهای خود (۲.۵۴ سانتیمتر) را انتخاب کنید
شما می توانید این قسمت را از هر کجا که می خواهید انتخاب کنید. اگر آن را از داخل موهای خود انتخاب می کنید (به عنوان بخشی از آن)، موهای خود را کنار بزنید تا قسمت مورد نظر را فقط رنگ کنید. آن قسمت را دور از موهای خود نگه دارید.
۴- قسمت مو را مرطوب کنید
شما باید قسمت رامرطوب کنید، اما نه خیس. ساده ترین راه برای این کار این است که آن را با اسپری آب مرطوب کنید. اگر بطری اسپری ندارید، آن بخش را با استفاده از یک حوله خیس مرطوب کنید.
۵- گچ مو را به آن قسمت بکشید
گچ مو را از یک فروشگاه اینترنتی، سالن، یا فروشگاه زیبایی تهیه کنید. گچ را در راستای طول مو، از بالا به پایین بکشید. مطمئن شوید که هم بالا و هم پایین را پوشش دهید.
در حالی که میتوانید از یک پاستیل گچی از فروشگاههای هنر و صنایع دستی استفاده کنید، بهتر است از گچی موی واقعی استفاده کنید.این بسیار لازم و مهم است که غیر سمی باشد.
۶- اجازه دهید مو خشک شود
سریع ترین راه برای انجام این کار استفاده از سشوار مو است. اگر سشوار در دسترس ندارید، حوله کاغذی یا یک کلاه پلاستیکی روی موهای خود قرار دهید، سپس رشته های رنگی را روی آن بگذارید.
۷- آن را با یک مو صاف کن یا بابلیس فرکننده حرارت دهید
این باعث می شود که گچ به موهای شما بچسبد و مانع از پاک شدنش شود. مو صاف کن یا بابلیس خود را روی درجه حرارت کم تنظیم کنید، سپس آن را به طول رشته بکشید.
اگر از یک بابلیس استفاده می کنید، می توانید رشته را در اطراف لوله بچرخانید تا فر شود.
به یاد داشته باشید که برخی از رنگ ها ممکن است بر روی صاف کننده یا بابلیس بچسبد. در بیشتر موارد، شما باید بتوانید آن با یک پارچه مرطوب پاک کنید.
۸- قسمت مورد نظر را با اسپری بپوشانید
اطمینان حاصل کنید که هم بالا و پایین قسمت مو را پوشش می دهید. این کار باعث میشود گچ بهتر به موهای شما بچسبد و از پاک شدن آن جلوگیری شود.
۹- رشته را برس بکشید
برای انجام این کار می توانید از یک برس مو یا یک شانه استفاده کنید. این کار کمک خواهد کرد تا توده یا رشته های گیر کرده را جدا و رشته ی مو را نرم تر کند. از لمس کردن، بازی کردن یا شانه زدن رگه های رنگی جلوگیری کنید، زیرا این امر می تواند سبب زودتر پاک شدن رنگ شود.
گچ مورنگ کردن مو معمولا ۲ تا ۴ شامپو نیاز دارد. با این حال، توجه کنید که رنگ های تیره تر ممکن است موهای نازک تر را از بین ببرند.
برای رنگ کردن مو از رنگ مو و سفید کننده استفاده کنید
۱- یک کیت سفید کننده را از یک فروشگاه یا سالن زیبایی خریداری کنید
انواع مختلفی از سفید کننده ها وجود دارند، بنابراین مطمئن شوید که که رنگ موی مناسب خود را انتخاب کنید. هرچه موهای شما تیره تر باشد، حجم بیشتری رنگ نیاز دارید. در اینجا حجم توصیه شده بر اساس رنگ کردن مو بیان شده است
موهای روشن: ۲۰ حجم
موهای متوسط تا تیره: ۳۰ حجم
موی بسیار تیره: ۴۰ حجم
۲- از خود و منطقه کار خود محافظت کنید
یک روانداز که می تواند رنگی شود را بندازید و دستان خود را با دستکش های پلاستیکی بپوشانید. منطقه کاری خود را با پلاستیک یا روزنامه بپوشانید.
۳- بخشی از رشته های مو که می خواهید سفید شود جدا کنید
رنگ کردن مو در خانه
شما می توانید هر بخشی از موهای خود را سفید کنید. اگر قسمتی را اشتباهی همراه با موهای خود سفید کردید، موهایتان را به روی آن بکشید تا این بخش را بپوشانید. یک ورقه بسته بندی پلاستیکی آماده برای پوشش این رشته داشته باشید.
بخش می تواند به همان اندازه که شما می خواهید وسیع یا باریک باشد. اکثر مردم ۱ اینچ (۲.۵۴ سانتیمتر) را انتخاب میکنند.
اگر مو را در خط رویش موی خود رنگ می کنید، روغن مایع به خط موی خود بمالید.
۴- سفید کننده ها را با توجه به دستورالعمل های روی بسته بندی مخلوط کنید
رنگ کردن مو
ابتدا کرم را در یک کاسه غیر فلزی اندازه گیری کنید، سپس پودر را اضافه کنید. هر نام تجاری میتواند متفاوت باشد، اما در بیشتر موارد، از مارک های یکسان استفاده کنید. دو عدد را در یک ظرف غیر فلزی، با یک قاشق پلاستیکی مخلوط کنید، تا زمانی که هیچ توده ی حل نشده ای باقی نماند.
اطمینان حاصل کنید که در یک محیط با تهویه مناسب کار می کنید.
از کاسه فلزی استفاده نکنید زیرا که با سفید کننده واکنش نشان می دهد.
۵- سفید کننده را به قسمت مدنظر اعمال کنید، از پایین شروع کنید
شما می توانید آن را با استفاده از قلم مو رنگ آمیزی و یا انگشتان دست خود استفاده کنید. در حالی که رنگ معمولا درنهایت به انتهای مو اعمال می شود، شما می توانید سفید کننده را متضاد مصرف کنید. این به این دلیل است که طول می کشد که پایین موهای شما رنگ بگیرد.
ایده خوبی است که قسمت بالایی را با پوشش پلاستیکی پوشش دهیم به طوری که سفید کننده به سایر موهای شما نخورد.
اطمینان حاصل کنید که موهای شما خشک باشد هرگز سفید کننده را بر روی موهای خیس قرار ندهید.
۶- اجازه دهید قسمت رنگ شده رنگ بگیرد
اینکه چقدر طول می کشد تا فرایند به موهای شما اثر کند به نوع موها بستگی دارد. برای بعضی از افراد می توان تا ۱۰ دقیقه طول بکشد، در حالی که برای دیگران ۳۰دقیقه باشد. با این وجود، بیش از ۳۰ دقیقه سفید کننده را روی موها رها نکنید، زیرا به مویتان صدمه می زند.
موهای شما ممکن است زودتر از زمان توصیه شده روی بسته بندی رنگ بگیرد. اگر موهای شما حتی قبل از اتمام زمان کمی روشن باشد، آماده گام بعدی خواهید بود.
۷- سفید کننده را با آب سرد و شامپو بشویید و سپس خشک کنید
این باعث می شود که سفید کننده را خنثی کرده و روند را متوقف کند. اگر موهایتان نارنجی شد، با یک شامپو تونل شستشو دهید. این شامپو رنگ های برنجی را خنثی و رنگ کردن مو را بهتر می کند.
در این مرحله از هیچ نرم کننده ای استفاده نکنید.
۸- رنگ را در صورت نیاز آماده کنید
طرز رنگ کردن مو
بعضی انواع رنگ ها در یک بطری، آماده استفاده هستند. سایر رنگ ها را باید با یک محصول دیگرمخلوط کنید. دستورالعمل های موجود روی بسته بندی را با دقت دنبال کنید.
۹- رنگ را بر روی رشته سفید شده بکشید، سپس آن را بسته بندی کنید
شما می توانید از برس تمیز کننده ی رنگ، انگشتان دست خود یا حتی مسواک استفاده کنید. اطمینان حاصل کنید که بخش کاملا با رنگ اشباع شده باشد.هنگامی که شما این کار را انجام دادید، قسمت رنگ شده را با پوشش پلاستیکی یا فویل آلومینیومی پوشانده و محافظت کنید.
در صورت لزوم، موهای خود را قبل از آن باز هم تقسیم کنید.
۱۰- اجازه دهید رنگ اثر کند
اینکه چه مدت طول می کشد بستگی به نوع رنگ مورد استفاده شما دارد. بعضی انواع رنگها (معمولا آنهایی که با توسعه دهنده هستند) زمان پردازش مجموعه ای دارند و معمولا بعد از ۲۰ دقیقه باید پاک شوند. انواع دیگر رنگ هیچ زمان پردازشی ندارند و می توانند برای چند ساعت باقی بمانند.
۱۱- رنگ را با آب سرد شستشو دهید
برای اولین بار رنگ را با آب سرد شستشو دهید. هنگامی که آب تمیز شد، می توانید آن را با یک شامپو بدون سولفات یا شامپو برای موهای رنگ شده شستشو دهید. از یک نرم کننده مطبوع و با کیفیت استفاده و سپس آن را خشک کنید.
نکات مهم:
به محض دیدن هر رنگی، آن را پاک کنید. اگر خشک شده باشد، میتوانید آن را با یک تونر مبتنی بر الکل بردارید.
رنگ مو روی دست یا صورت شما وجود دارد؟ مشکلی نیست! کمی تونر الکلی آن را تمیز خواهد کرد.
از رشته های رنگ شده مو مراقبت کنید فقط از شامپوهای بدون سولفات و نرم کننده ها استفاده کنید .
شما می توانید چند رنگ را برای رنگ کردن مو ها انتخاب کنید.
موهای شما پس از سفید کردن روشن تر میشوند، هرچه رنگ پر رنگ تر باشد در انتها تغییر بیشترظاهر می شود.
چند رگه به موهای خود اضافه کنید، سپس آن را برای ایجاد یک اثر رنگارنگ ببافید.
هشدار
اسپری رنگی مو و گچ می تواند موهای نرم و بی رنگ را رنگ کند، حتی اگر موقت باشند.
اسپری های رنگی و گچ ممکن است بر روی لباس ها بماند و آنها را لکه کنند.
سفید کننده را نگذارید بیش از حد روی موهایتان بماند! این می تواند ذوب شود و به موهای شما صدمه ای غیر قابل ترمیم بزند.
رسانه دکتر سلامت
خانمهای خانهدار در خانه وظایف زیادی انجام میدهند . اما به دلیل تحرک کمتر ، زمینه بیشتری برای وزن اضافه دارند . شما هم اگر اضافه وزن دارید ، بدانید که مشکلات مختلفی سلامت شما را به خطر میاندازند . هرچقدر وزن شما بیشتر باشد ، بیشتر در معرض خطر هستید . نکتههای زیر را مورد توجه قرار دهید
۱- بیشترین خطرمرگ در اثر بیماریهای قلبی و سکته است . زیاد بودن بعضی از چربیها در خون ، موجب بیماری قلبی میشوند .
۲- با کم کردن وزن ، خطر دچار شدن به بیماری «دیابت » را کم کنید . دیابت همان مرض قند است .
۳- علت سرطان در بعضی موارد ، وزن زیاد است .
۴- وزن اضافه باعث میشود که در حال خواب ، نفس کشیدن به خوبی انجام نشود .
۵- وزن زیاد موجب ساییدن غضروفهای زانو و کمر میشود .
و اما چند پیشنهاد ساده :
الف) وزن خود را آرام آرام ولی به صورت دائمی کم کنید ، اگر بخواهید یک مرتبه مقدار زیادی از وزن خود را کم کنید به بدن خودتان ضرر میزنید .
ب ) عادتهای غذایی خودتان را عوض کنید . میوه ، سبزی و غذاهایی که شما را زودتر سیرمیکند را جایگزین غذاهای پرچربی کنید .
ج ) در طول روز ، حتماً ورزش کنید . باید بدن شما تحرک داشته باشد .
پیادهروی یکی از بهترین راهها برای کم کردن وزن است .